وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
چيزهايي از فرزندانم!
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
آشنا
سلام کاش يه کم از بچه ها خجالت ميکشيديد و اين قدر به آنها ظلم نمي کردين و مادرشونو از اونها دور نميکرددين اينو مطمئن باشيد که هر چه قدر هم با آنها مهربان باشيد باز جاي مادر را برايشان نميگيريد هر بچه اي به وجود مادر نياز دارد...
تمامش کنيد...
پاسخ
از طريق سه نفر اقدام كرديم كه براي ملاقات با فرزندانشان اقدام كنند، ايشان نپذيرفتند، برادرشان به آقاي انجم كه از سوي بنده مأمور شدند براي ترتيب دادن ملاقات اقدام فرمايند گفت: «همشيره ميگويد اگر فرزندانم را ملاقات كنم از احساسات و عواطفم سوءاستفاده ميشود». ديگر بايد چه ميكرديم؟ مادر شوهر فرزند را به خانه خانم آقاروحالله برد و از آنجا تماس گرفته شد كه بيايند منزل برادر و فرزند را ببينند، ايشان مخالفت كردند و نيامدند. تمام مدارك و مستندات آنچه عرض ميكنم موجود است، امر بفرماييد بر روي همين وبلاگ قرار خواهد گرفت. تنها بهانهاي نياز است تا همه را در وبلاگ بگذارم، شما بهانه اين كار شويد خرسند خواهم شد. ياعلي
+
رضا
سلام سيد بزرگوار...
ميبينم که افتادي به جون وبلاگت و داري مطالب زيرخاکي رو ميکني؟
پاسخ
خب، هر از چندگاهي بايد خونهتكوني كرد، موقع خونهتكوني هم يهو چشت به يه چيزايي ميخوره كه مدتها بود فراموششون كرده بودي، ميذاريشون دم دست تا استفاده بشن! :)