• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : انشاي احمد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دهقاني 
    ممنون، اين را مي پذيرم كه خداوند اگر بخواهد بنا بر مصلحتي قوانين را تغيير مي دهد و اين در چارچوب فيزيك رايج نيز سازگار است! زيرا قوانين مجزا از ماهيت اشياء نيستند. مثلا اگر خداوند بخواهد مي تواند ماهيت پروتون را تغيير دهد و به ذره ي ديگري تبديل كند. چنانچه در آزمايشگاه شاهديم. تغيير ماهيت از پروتون به ذره ي ديگر، منجر به تغيير قوانين خاص پروتون به قوانين ذره ي جديد مي شود. مسلما ديگر قانوني خاص كه براي پروتون داشتيم براي ذره ي جديد نداريم. هرچند هر دو از آن لحاظ كه ذره هستند قوانين مشابهي هم دارند و اگر خداوند ماهيت ذره بودن پروتون را تغيير دهد ديگر قوانين ذره بودن هم براي آن صدق نمي كند.
    برداشت بنده از حرف شما اين است كه كافر و مومن اگر آزمايشي انجام دهند آنچه اندازه گيري مي كنند متفاوت خواهد بود؟ قبول دارم تفسير آزمايش و يا نظريه پردازي به خاطر پيش فرض هاي فلسفي متفاوت مي تواند باشد. ولي خود نتيجه گيري هاي مستقيما تجربي كه تفاوتي ندارند زيرا به تجربه دريافته ايم كه يك مومن هم مي تواند همان آزمايش هاي كافر را انجام دهد و همان نتايج را بگيرد. البته در مورد نظريه پردازي هم مومن اگر بر مبناي فلسفه ي توحيدي نظريه پردازي كند نظريه اش به واقعيت نزديك تر است تا نظريه يك كافر.
    در مورد حجيت عقل برداشتم از فرهنگستان علوم اسلامي اين است كه حجيت عقل بايد ذيل وحي(نقل) قرار گيرد. در اين صورت جايگاه تجربه چيست؟ مثلا آيا در موضوعاتي كه نص از ائمه نداريم براي توليد علم سراغ تجربه مي رويم؟
    پاسخ

    يك انسان وقتي با طبيعت مواجه مي‌شود، مثلاً با يك قطره آب، چند آزمايش مي‌تواند روي آن انجام دهد؟! هزار آزمايش؟ ده هزار آزمايش؟ يا ميليون‌ها آزمايش مي‌توان روي اشياء انجام داد؟ اجازه دهيد به «علم‌» نگاه كنيم و نه به «يك گزاره علمي». مشكل اصلي ما در همين است كه وقتي به يك تك گزاره مي‌نگريم، مي‌گوييم: آب در صد درجه به جوش مي‌آيد، چه كافر آن را گرما دهد و چه مؤمن. ولي اين آن «علم» كه ما در نظرمان هست‌ نيست. وقتي از «علم فيزيك» سخن مي‌گوييم، منظورمان مجموعه‌اي از گزاره‌هاي علمي آزمون‌شده هستند كه در كنار هم و با نظمي خاص قرار گرفته‌اند. البته كه تك‌تك آن‌ها را اگر بنگريم، چون بر اساس قوانيني نتيجه‌گيري شده‌اند كه يك خداي واحد آن‌ها را وضع كرده، بين مؤمن و كافر مشتركند. اما «علم» جمع جبري اين تك‌گزاره‌ها كه نيست. علم يك سيستم و نظام واحد در نگريستن به موضوع خود است. فيزيك نظامي از مسائل مرتبط با هم است كه بر اساس نيازهايي شكل يافته. هزاران گزاره ديگر نيز مي‌توانست در علم فيزيك امروز باشد كه نيست. چرا؟! زيرا آزمون نشده. زيرا فرضيه‌اي پيرامون آن شكل نگرفته. زيرا هيچ مركز تحقيقاتي پيشرفته‌اي حاضر نبوده روي آن وقت بگذارد. چرا؟! زيرا بودجه مراكز تحقيقاتي از سرمايه‌هايي تأمين مي‌شود كه دغدغه‌هاي خاص خود را دارند. علم فيزيك امروز بر مبناي نيازها و اغراض خاصي كه متناسب با نگاهي خاصي به جهان هستي بوده شكل گرفته است. تأمين‌كننده سرمايه دغدغه متافيزيك نداشته، بنابراين سفارش‌هايي به نظام تحقيقاتي ارائه كرده تا رفاه مادي بشر را ارتقاء بخشد. پس اين فيزيك متولّد شده و رشد يافته؛ فيزيك نوين...