• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : چرا تعدّد زوجات نه 3
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + [ادامه پاسخ] 
    ...براي بار پنجم در كنكور ثبت نام كرده، قلم‌چي هم اسم نوشته، به كوب مي‌خواند براي قبولي. وقتي ديد با نگهداري سه فرزند خردسال نمي‌تواند، رفت خانه پدرش. بعد هم دادگاه رفت و شكايت. آن‌جا در دادگاه براي اين‌كه نظر قاضي دادسراي ويژه روحانيت را عليه من جلب كند، مدام اصرار داشت كه اين آقا زن دوم گرفته بود و به من فشار آورده بود. وقتي هم مي‌گفتم خود ايشان اصرار داشت و موافق بود، به قاضي گفت: «مرا تحت فشار گذاشته بود و براي اين‌كه زندگي‌ام از دست نرود تظاهر مي‌كردم كه موافق هستم!» باور نمي‌كردم كه در دادگاه مي‌توانند بعضي اين‌قدر راحت دروغ بگويند. بله. مسأله اين است كه قاضي هم تحت تأثير اشك‌هاي ايشان قرار گرفت و پذيرفت من مقصر بوده‌ام! با فرمايش شما موافق هستم كه سن دختران از ازدواج گذشته و اصلاً ازدواج در سال‌هاي اخير تبديل به رؤيا شده؛ هم براي دخترها و هم پسرها. اما تغيير فرهنگ جامعه از يك يا دو نفر كه اعتبار اجتماعي محدودي دارند آغاز نمي‌شود. بايد در نظام فرهنگي جامعه تغييري صورت پذيرد. مسئوليني كه ساختارها در اختيارشان است، بايد برنامه‌ريزي كنند و بعد از طريق رسانه فرهنگ‌سازي نمايند. چند سال پيش را كه از خاطر نبرديم، يكي دو تا از روحانيون فعال در رسانه، درباره اين موضوع صحبت كردند و بلافاصله طرد شدند. امروز اداره جوامع مثل قرون و اعصار گذشته نيست. امروز رسانه‌هاي ارتباط جمعي قدرتمندند، پس فرهنگ عمومي خيلي قوي‌تر از گذشته، زورش به هر مخالفي مي‌رسد و به قول يك استادي: «اگر نمي‌تواني هماهنگ‌كننده باشي، نبايد هماهنگي جامعه را بر هم بزني». بايد طرح نوشت، جلسه گذاشت. گفتگو كرد. راه حل پيدا كرد. مسئولين فرهنگي را متقاعد ساخت و از يك زاويه صحيح براي اصلاح فرهنگ اقدام نمود. با ازدواج دوم يك يا دو نفر نه تنها اتفاقي نمي‌افتد، بلكه بهانه به دست دشمن ...
    پاسخ

    ...مي‌دهد تا بيشتر به روحانيت توهين كند و مردم را از دين بترساند و از اسلام دور نمايد. به عنوان مثال: چند وقت پيش خانواده‌اي كه دختري از سن ازدواج گذشته داشتند مشورت كردند. من عرض كردم يك روحاني را مي‌شناسم كه دفتر ازدواج دارد و براي دخترها و پسرهايي كه مراجعه مي‌كنند فرم پر كرده و خانواده‌هاي آن‌ها را براي ازدواج به هم معرفي مي‌كند. خب براي آن‌ها كه شاكي بودند خواستگاري براي دخترشان ندارند، اين خيلي گزينه خوبي به نظر مي‌رسيد. فكر مي‌كنيد چه برخوردي كردند؟ گفتند: «اصلاً، بعداً صد سال پسره سر دختر ما منّت مي‌ذاره كه تو خواستگار نداشتي اومدي فلان‌جا ثبت نام كردي براي ازدواج!». همين مؤسسه تبيان يك بخش همسريابي تأسيس كرد، چند سال پيش، به نظر شما چقدر موفق بود؟! يعني شرايط فرهنگي به قدري دشوار است كه خانواده دختر مي‌پذيرند دخترشان مشكل پيدا كند، ولي حتي مسير همسريابي رسمي را هم طيّ نكنند، چه برسد به ازدواج دوم يا متعه. متأسفانه آسيب فرهنگي اين‌طور غلبه پيدا كرده. ممنون از دقت نظر شما. پاينده باشيد.