وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
چرا تعدّد زوجات نه 3
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
[ادامه پاسخ]
...بود. زن اول فرصت بيشتري يافته بود تا به مطالعه برسد و زن دوم كارهاي خانه را ميكرد، با ميل خودش. حتي ميرفت خريد و تمامي را برعهده گرفته بود. راضي هم بود. ولي طبقه بالاي ما كه برادرم زندگي ميكرد، زنبرادرم متوجه رفت و آمد يك زن ديگر شد. قضيه را فوري تلفني به خواهرم در تهران اطلاع داد و او نيز به سرعت به مادرم. چند روز بعد پدرم تلفني از تهران زنگ زد و هر چه از دهانش درآمد به من گفت: «تو قاتلي، رفتي زن دوم گرفتي تا زن اولتو بكشي، آدم نيستي و از اين حرفها». من مؤدبانه پاسخ دادم و گفتم خودتان تشريف بياوريد خواهيد ديد كه اينطور نيست. پدرم آمد قم و نهار مهمان ما بود. هر دو زن سفره را آماده كردند و با پدرم چهارنفري نهار را خورديم و وقتي رفتار خوب آنها با هم را ديد، با خوشحالي به تهران بازگشت. چند روز بعد مادرم تنها به قم آمد. من سر كار بودم. آمد خانه و با هر دو زن صحبت كرد. به زن اول گفت: «فكر كردي پسر من چرا زن دوم گرفته؟ چون تو عرضه شوهرداري نداشتي. حالا هم تو هستي كه باختي. چند وقت ديگه هم تو رو از خونه پرت ميكنه بيرون!» و با زن دوم هم جداگانه صحبت كرد و گفت: «تو فقط خدمتكاري. فكر كردي مردها زن دوم براي چي ميگيرن؟ زن اول ميشه رئيس و تو كنيز!». من كه آمدم خانه، به من هم چنين گفت: «اگر تو چنين غلطي رو ادامه بدي، پس فردا بابات هم هوس ميكنه از اين غلطا بكنه. بعد هم شوهر خواهرت.» نظر ايشان اين بود كه موفقيت من در ازدواج دوم مثل يك ويروس در خانواده پخش شده و همه را هوايي خواهد كرد. ايشان هم روز بعد رفت تهران. از همان روز بعد مشكلات شروع شد. زن اول مدام غر ميزد و روابطش را با زن دوم قطع كرد. من هم آنقدر درآمد نداشتم تا دو خانه مستقل داشته باشم. يك شب در اتاق بودم و يك شب هم در گوشه هال، پيش زن دوم. بعدها زن اول گفت كه شبهايي كه پيش او نبودم خيلي رنج برده و ناراحت شده از اينكه من پيش يك زن ديگر بوده است و مثلاً در دادگاه طلاق (سه سال بعد) ميگفت كه آن روزها از شنيدن صداي دوش حمام بسيار عصباني ميشده است! من هم وقتي ديدم اوضاع اينطور است، هر دو زن را صدا كردم و يك ضبط روشن كردم و گفتم ميخواهم حرفهاي آخر را بزنم. شرايط را برايشان توضيح دادم و گفتم ...
پاسخ
...كه اصرار از طرف خانم اول بوده و به خانم دوم هم گفتم كه از اول هم قرار من با شما ده روز بوده است. ايشان اصرار كرد كه ده روز ديگر به من مهلت بدهيد تا نظر خانم اول را جلب كنم! من اصرار كردم و زن اول قبول كرد. ده روز ديگر نيز عقد را تمديد كرديم. ولي ده روز بعد خانه تبديل شد به يك محيط جنگ و دعوا و گاهي هم برهوتي از سكوتي مرگبار. وقتي تمام شد، زن دوم را به خانه پدرش بردم و مسأله را توضيح دادم. پدر ايشان تمام مهريه را خواست. با اصرار ايشان رفتيم دم حرم و نقره را قيمت كرديم (چون مهريه حضرت زهرا (س) به نقره محاسبه ميشود). بر اساس آن كل مهريه را پرداخت كردم و عقدنامه موقت را باطل كرديم. اما اينكه عرض كردم مشكلات بعدي، منظورم اين بود كه زن اول در سه سال بعدي كه در خانه من بود، همواره در توهم اين بود كه من حتماً يواشكي يك جايي يك زن متعه و موقت مخفي كرده و در اختيار دارم. اگر چه كمتر شايد به رو ميآورد، ولي در دادگاه طلاق مدام بر همين مطلب اصرار ميكرد عليه من. اگر چه واقع اين بود كه من ديگر زن دوم نگرفتم و متعه هم حتي. وقتي فرزند سوم به دنيا آمد، پدر زن اول كه از محل كارش اخراج شده بود (فرهنگستان علوم اسلامي قم) يك مؤسسه براي خودش راه انداخته بود مستقل به نام حسينيه انديشه. چون بودجه كافي نداشت از فرزندان خودش بار ميكشيد. به دخترش گفته بود تو بايد مسئول بخش خواهران مؤسسه باشي. دوباره آتش زن اول روشن شد كه آن موقع نبايد زن دوم ميگرفتي، حالا بايد بگيري تا من سه بچه را به او بسپارم و بروم براي پدرم كار كنم. من كه رفتار ايشان را در سه سال قبل ديده بودم و ميدانستم تحمل ندارد، مادر خودم را هم ميشناختم، قبول نكردم و توضيح دادم كه شرايط مساعد نيست و من هرگز در اين جامعهاي كه اينطور با تعدد ازدواج سر ستيز دارد، اقدامي انجام نميدهم كه آبرو و اعتبارم را زيرسؤال ببرد. ما به اعتماد مردم نياز داريم و بدون اعتماد قدم از قدم نميتوان برداشت. اگر «واجب» بود، انسان حتي با مخالفت مردم هم بايد انجام دهد، ولي در موضوعي كه واجب نيست، اولويت در همراهي با فرهنگ جامعه است. زن اول همان روزها ...