وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
چرا تعدّد زوجات نه 3
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
تجربه راه طي شده
سلام اگر تيتر اين مقالات را مي گذاشتيد راه طي شده خوانندگان خيلي بيشتري مي يافت ، و خيلي کنجکاوم که از اين قسمت را بيشتر بدانم هزينه هايي که گفتيد بيشتر از تصور اوليه شما بوده است و برخورد جامعه با شما و از همه عجيب تر اين که گفتيد با همه هماهنگ کرده بوديد چطور بقيه را راضي شده بودند و يا احتمالا تظاهر به رضايت کرده بودند؟ چون اين مسائل معمولا به هيج کس گفته نمي شود ومحرمانه کار مي کنند نوشته ايد که
«خيلي از مشکلات بعدي را هم شايد بتوان در آن اشتباه گذشته ديد»
تصورم اين است که مقصودتان اين است که اين تجربه شما در طلاق زن اول اثر گذاري داشته است.
با توجه به تاريخ اين مطلب که سال 1395 است اکنون بعد از گذشت سالها در آستانه سال 1400 هنوز چنين تجربه اي را اشتباه مي دانيد؟
کاش اين تجربه و به قول معروف راه طي شده را بيشتر توضيح مي داديد حتي اگر در آن زمان و مکان تجربه اي اشتباه بوده است الان در زمان و مکان فعلي هنوز هم اشتباه است؟
بطور مثال الان خيلي خانم ها در چهل سالگي ازدواج مي کنند و در عمل براي بارداري بايد از رحم جايگزين استفاده کنند که شرعي ترين صورت آن استفاده از رحم همسر دوم است.
يا تعداد خيلي زياد دختران از سن ازدواج گذشته يا مطلقه ها در سال 95 که مطلب را منتشر کرده ايد در قم هيچ مانتويي وجود نداشت يا کارمند زن بسيار کم بود ولي امروز از هر سه خانم در خيابان يکي بدحجاب است (يعني علاوه بر مانتو حجاب درستي هم ندارد) و به ندرت فروشگاه و اداره اي هست که کارمند زن نداشته باشد
پاسخ
سلام. احسنت بر شما. مشخص است كه خواننده دقيقي هستيد! :) توضيح عرض ميكنم. من قصد ازدواج دوم نداشتم هيچوقت. زيرا معتقد بودم اگر تشكيل خانواده مثلاً به مقدار الف از انسان وقت ميگيرد، وقتي كه از مطالعه و پژوهش و فعاليت اجتماعي ميكاهد، داشتن دو خانواده دوبرابر الف وقت خواهد گرفت. گذشت آن دورهاي كه مرد ميتوانست اداره خانواده را بالكل به زن بسپارد و غرق در فعاليت اجتماعي شود، صبح برود و شب باز گردد، مأموريت برود و سفرهاي متعدد براي كار. زيرا جامعه امروز دختران را به گونه ديگري تربيت ميكند، با رسانه و سريال و فيلم و در كل يك نظام فرهنگي متفاوت. اما پدرزنم كه طلبه بود (چند سال است از دنيا رفته) اصرار كرد كه شما بايد زن دوم بگيري. بيشتر هم نظر ايشان فرهنگسازي بود. معتقد بود بايد فرهنگ تعدد زوجات را طلاب احيا كنند. تا به قول ايشان تعداد زنان بدون شوهر در جامعه كمتر شود. من به اصرار ايشان توجهي نكردم، ولي ايشان دختر خود را توجيه كرد و اصرار از طرف زن اول مدام تكرار ميشد. باورتان ميشود شبي كه زن بنده خانه را ترك كرد و رفت و به طلاق انجاميد حرف ايشان اين بود: «يا زن دوم ميگيري تا بچهها را نگه دارد كه بتوانم بيرون از خانه كار كنم، يا طلاق ميگيرم!» دقيقاً شب عيد غدير سال 1388. همان شب هم چون من قبول نكردم و گفتم: «هرگز زن دوم نميگيرم»، رفت خانه پدرش! سال 1385، قبل از اينكه صاحب فرزند شوم، قبول كردم. به دوستي سپردم و يك زن مطلقه را معرفي كرد. قبل از همه با پدرزن صحبت كردم، حضوري. ايشان موافقت كرد. خود زن اول هم كه موافق بود و اصلاً خودش اصرار داشت. من چون به توانايي روحي و پذيرش آنها شك داشتم، بنا گذاشتم بر اينكه ده روز و به صورت آزمايشي باشد. با زن اول دو نفري رفتيم خانه پدر زن جديد. ايشان هم وقتي ديد زن اول موافق است قبول كرد. فردايش رفتيم محضر و يك سند عقد موقت نوشتيم و به مقدار مهريه حضرت زهرا (س) عقد كرديم. اين خانم جديد به خانه ما آمد و زندگي سه نفري موقت به خوبي شروع شد. يك اتاق كه در اختيار زن اول بود و ما اتاق ديگري نداشتيم. بخشي از هال را قرار گذاشتيم در اختيار زن دوم. چند روز اول خوب...