وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
چرا تعدّد زوجات نه 3
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
تجربه راه طي شده
در يکي از پست هاي شما که يادم نيست عنوانش چه بود و به همين دليل لينک اش را ندارم توضيح داده بوديد که فردي که اصلاً از مشکلات شما هيچ اطلاعي نداشته است به شما اطلاع داده است شما داراي مشکلات خانوادگي خواهيد شد و دليل آن اين است که خانمي از اقوام تان به زندگي خانوادگي شما حسادت کرده و از طريق جادو و طلسم زندگي خانوادگي شما را مي خواهد خراب کند و مبلغ به نسبت کمي هم درخواست مي کرد که طلسم را باطل کند ولي شما توجهي نکرديد و کسي در کامنت ها از شما درخواست کرده بود آدرس يا تلفني از ابطال کننده طلسم مذکور به او بدهيد ولي شما گفتيد به دليل بي توجهي به درخواستش هيچ آدرس يا تلفني هم از فرد مذکور نداريد.
در صورت امکان ، ممکن است درخواست کنم پيگيري کنيد و آدرس يا تلفني از فرد مذکور پيدا کنيد يا روشي براي يافتن آن فرد در اختيارم بگذاريد؟ مي توانم ايميلم را بدهم
+++++++++
چقدر خوب شد از همسان گزيني تبيان هم صحبت کرديد، با وصفي که ذکر کرديد فعلاً هنوز خيلي زود است در سايت تبيان ثبت نام کنيم. در صورتي که بخواهيم حتماً ثبت نام کنيم لااقل مثلاً دانشجوي تهران شويم تا واجد شرايط ثبت نام از طريق تبيان شهر تهران شويم شايد تعداد خانم هاي ثبت نامي هاي آنها بيشتر باشد.
پاسخ
از آن ماجرا خيلي گذشته است و ارتباطم با مواردي كه فرموديد قطع شده، نميتوانم پيگيري كنم. من شخصاً با سيستمهاي همسرگزيني بسيار موافقم. مشكل از طرف خانوادههاييست كه سختگيري ميكنند و بر بعضي سنّتهاي قديمي پافشاري دارند كه ربطي به اسلام ندارد و باقيمانده از جاهليتهاي كهنه است. اين سامانه را هم امتحان بفرماييد:
http://ezpy2.ir
ابزار خوبي براي همسريابي شرعي و اسلامي طراحي كرده است. موفق باشيد و در پناه خدا.
+
[ادامه پاسخ]
...براي بار پنجم در كنكور ثبت نام كرده، قلمچي هم اسم نوشته، به كوب ميخواند براي قبولي. وقتي ديد با نگهداري سه فرزند خردسال نميتواند، رفت خانه پدرش. بعد هم دادگاه رفت و شكايت. آنجا در دادگاه براي اينكه نظر قاضي دادسراي ويژه روحانيت را عليه من جلب كند، مدام اصرار داشت كه اين آقا زن دوم گرفته بود و به من فشار آورده بود. وقتي هم ميگفتم خود ايشان اصرار داشت و موافق بود، به قاضي گفت: «مرا تحت فشار گذاشته بود و براي اينكه زندگيام از دست نرود تظاهر ميكردم كه موافق هستم!» باور نميكردم كه در دادگاه ميتوانند بعضي اينقدر راحت دروغ بگويند. بله. مسأله اين است كه قاضي هم تحت تأثير اشكهاي ايشان قرار گرفت و پذيرفت من مقصر بودهام! با فرمايش شما موافق هستم كه سن دختران از ازدواج گذشته و اصلاً ازدواج در سالهاي اخير تبديل به رؤيا شده؛ هم براي دخترها و هم پسرها. اما تغيير فرهنگ جامعه از يك يا دو نفر كه اعتبار اجتماعي محدودي دارند آغاز نميشود. بايد در نظام فرهنگي جامعه تغييري صورت پذيرد. مسئوليني كه ساختارها در اختيارشان است، بايد برنامهريزي كنند و بعد از طريق رسانه فرهنگسازي نمايند. چند سال پيش را كه از خاطر نبرديم، يكي دو تا از روحانيون فعال در رسانه، درباره اين موضوع صحبت كردند و بلافاصله طرد شدند. امروز اداره جوامع مثل قرون و اعصار گذشته نيست. امروز رسانههاي ارتباط جمعي قدرتمندند، پس فرهنگ عمومي خيلي قويتر از گذشته، زورش به هر مخالفي ميرسد و به قول يك استادي: «اگر نميتواني هماهنگكننده باشي، نبايد هماهنگي جامعه را بر هم بزني». بايد طرح نوشت، جلسه گذاشت. گفتگو كرد. راه حل پيدا كرد. مسئولين فرهنگي را متقاعد ساخت و از يك زاويه صحيح براي اصلاح فرهنگ اقدام نمود. با ازدواج دوم يك يا دو نفر نه تنها اتفاقي نميافتد، بلكه بهانه به دست دشمن ...
پاسخ
...ميدهد تا بيشتر به روحانيت توهين كند و مردم را از دين بترساند و از اسلام دور نمايد. به عنوان مثال: چند وقت پيش خانوادهاي كه دختري از سن ازدواج گذشته داشتند مشورت كردند. من عرض كردم يك روحاني را ميشناسم كه دفتر ازدواج دارد و براي دخترها و پسرهايي كه مراجعه ميكنند فرم پر كرده و خانوادههاي آنها را براي ازدواج به هم معرفي ميكند. خب براي آنها كه شاكي بودند خواستگاري براي دخترشان ندارند، اين خيلي گزينه خوبي به نظر ميرسيد. فكر ميكنيد چه برخوردي كردند؟ گفتند: «اصلاً، بعداً صد سال پسره سر دختر ما منّت ميذاره كه تو خواستگار نداشتي اومدي فلانجا ثبت نام كردي براي ازدواج!». همين مؤسسه تبيان يك بخش همسريابي تأسيس كرد، چند سال پيش، به نظر شما چقدر موفق بود؟! يعني شرايط فرهنگي به قدري دشوار است كه خانواده دختر ميپذيرند دخترشان مشكل پيدا كند، ولي حتي مسير همسريابي رسمي را هم طيّ نكنند، چه برسد به ازدواج دوم يا متعه. متأسفانه آسيب فرهنگي اينطور غلبه پيدا كرده. ممنون از دقت نظر شما. پاينده باشيد.
+
[ادامه پاسخ]
...بود. زن اول فرصت بيشتري يافته بود تا به مطالعه برسد و زن دوم كارهاي خانه را ميكرد، با ميل خودش. حتي ميرفت خريد و تمامي را برعهده گرفته بود. راضي هم بود. ولي طبقه بالاي ما كه برادرم زندگي ميكرد، زنبرادرم متوجه رفت و آمد يك زن ديگر شد. قضيه را فوري تلفني به خواهرم در تهران اطلاع داد و او نيز به سرعت به مادرم. چند روز بعد پدرم تلفني از تهران زنگ زد و هر چه از دهانش درآمد به من گفت: «تو قاتلي، رفتي زن دوم گرفتي تا زن اولتو بكشي، آدم نيستي و از اين حرفها». من مؤدبانه پاسخ دادم و گفتم خودتان تشريف بياوريد خواهيد ديد كه اينطور نيست. پدرم آمد قم و نهار مهمان ما بود. هر دو زن سفره را آماده كردند و با پدرم چهارنفري نهار را خورديم و وقتي رفتار خوب آنها با هم را ديد، با خوشحالي به تهران بازگشت. چند روز بعد مادرم تنها به قم آمد. من سر كار بودم. آمد خانه و با هر دو زن صحبت كرد. به زن اول گفت: «فكر كردي پسر من چرا زن دوم گرفته؟ چون تو عرضه شوهرداري نداشتي. حالا هم تو هستي كه باختي. چند وقت ديگه هم تو رو از خونه پرت ميكنه بيرون!» و با زن دوم هم جداگانه صحبت كرد و گفت: «تو فقط خدمتكاري. فكر كردي مردها زن دوم براي چي ميگيرن؟ زن اول ميشه رئيس و تو كنيز!». من كه آمدم خانه، به من هم چنين گفت: «اگر تو چنين غلطي رو ادامه بدي، پس فردا بابات هم هوس ميكنه از اين غلطا بكنه. بعد هم شوهر خواهرت.» نظر ايشان اين بود كه موفقيت من در ازدواج دوم مثل يك ويروس در خانواده پخش شده و همه را هوايي خواهد كرد. ايشان هم روز بعد رفت تهران. از همان روز بعد مشكلات شروع شد. زن اول مدام غر ميزد و روابطش را با زن دوم قطع كرد. من هم آنقدر درآمد نداشتم تا دو خانه مستقل داشته باشم. يك شب در اتاق بودم و يك شب هم در گوشه هال، پيش زن دوم. بعدها زن اول گفت كه شبهايي كه پيش او نبودم خيلي رنج برده و ناراحت شده از اينكه من پيش يك زن ديگر بوده است و مثلاً در دادگاه طلاق (سه سال بعد) ميگفت كه آن روزها از شنيدن صداي دوش حمام بسيار عصباني ميشده است! من هم وقتي ديدم اوضاع اينطور است، هر دو زن را صدا كردم و يك ضبط روشن كردم و گفتم ميخواهم حرفهاي آخر را بزنم. شرايط را برايشان توضيح دادم و گفتم ...
پاسخ
...كه اصرار از طرف خانم اول بوده و به خانم دوم هم گفتم كه از اول هم قرار من با شما ده روز بوده است. ايشان اصرار كرد كه ده روز ديگر به من مهلت بدهيد تا نظر خانم اول را جلب كنم! من اصرار كردم و زن اول قبول كرد. ده روز ديگر نيز عقد را تمديد كرديم. ولي ده روز بعد خانه تبديل شد به يك محيط جنگ و دعوا و گاهي هم برهوتي از سكوتي مرگبار. وقتي تمام شد، زن دوم را به خانه پدرش بردم و مسأله را توضيح دادم. پدر ايشان تمام مهريه را خواست. با اصرار ايشان رفتيم دم حرم و نقره را قيمت كرديم (چون مهريه حضرت زهرا (س) به نقره محاسبه ميشود). بر اساس آن كل مهريه را پرداخت كردم و عقدنامه موقت را باطل كرديم. اما اينكه عرض كردم مشكلات بعدي، منظورم اين بود كه زن اول در سه سال بعدي كه در خانه من بود، همواره در توهم اين بود كه من حتماً يواشكي يك جايي يك زن متعه و موقت مخفي كرده و در اختيار دارم. اگر چه كمتر شايد به رو ميآورد، ولي در دادگاه طلاق مدام بر همين مطلب اصرار ميكرد عليه من. اگر چه واقع اين بود كه من ديگر زن دوم نگرفتم و متعه هم حتي. وقتي فرزند سوم به دنيا آمد، پدر زن اول كه از محل كارش اخراج شده بود (فرهنگستان علوم اسلامي قم) يك مؤسسه براي خودش راه انداخته بود مستقل به نام حسينيه انديشه. چون بودجه كافي نداشت از فرزندان خودش بار ميكشيد. به دخترش گفته بود تو بايد مسئول بخش خواهران مؤسسه باشي. دوباره آتش زن اول روشن شد كه آن موقع نبايد زن دوم ميگرفتي، حالا بايد بگيري تا من سه بچه را به او بسپارم و بروم براي پدرم كار كنم. من كه رفتار ايشان را در سه سال قبل ديده بودم و ميدانستم تحمل ندارد، مادر خودم را هم ميشناختم، قبول نكردم و توضيح دادم كه شرايط مساعد نيست و من هرگز در اين جامعهاي كه اينطور با تعدد ازدواج سر ستيز دارد، اقدامي انجام نميدهم كه آبرو و اعتبارم را زيرسؤال ببرد. ما به اعتماد مردم نياز داريم و بدون اعتماد قدم از قدم نميتوان برداشت. اگر «واجب» بود، انسان حتي با مخالفت مردم هم بايد انجام دهد، ولي در موضوعي كه واجب نيست، اولويت در همراهي با فرهنگ جامعه است. زن اول همان روزها ...
+
تجربه راه طي شده
سلام اگر تيتر اين مقالات را مي گذاشتيد راه طي شده خوانندگان خيلي بيشتري مي يافت ، و خيلي کنجکاوم که از اين قسمت را بيشتر بدانم هزينه هايي که گفتيد بيشتر از تصور اوليه شما بوده است و برخورد جامعه با شما و از همه عجيب تر اين که گفتيد با همه هماهنگ کرده بوديد چطور بقيه را راضي شده بودند و يا احتمالا تظاهر به رضايت کرده بودند؟ چون اين مسائل معمولا به هيج کس گفته نمي شود ومحرمانه کار مي کنند نوشته ايد که
«خيلي از مشکلات بعدي را هم شايد بتوان در آن اشتباه گذشته ديد»
تصورم اين است که مقصودتان اين است که اين تجربه شما در طلاق زن اول اثر گذاري داشته است.
با توجه به تاريخ اين مطلب که سال 1395 است اکنون بعد از گذشت سالها در آستانه سال 1400 هنوز چنين تجربه اي را اشتباه مي دانيد؟
کاش اين تجربه و به قول معروف راه طي شده را بيشتر توضيح مي داديد حتي اگر در آن زمان و مکان تجربه اي اشتباه بوده است الان در زمان و مکان فعلي هنوز هم اشتباه است؟
بطور مثال الان خيلي خانم ها در چهل سالگي ازدواج مي کنند و در عمل براي بارداري بايد از رحم جايگزين استفاده کنند که شرعي ترين صورت آن استفاده از رحم همسر دوم است.
يا تعداد خيلي زياد دختران از سن ازدواج گذشته يا مطلقه ها در سال 95 که مطلب را منتشر کرده ايد در قم هيچ مانتويي وجود نداشت يا کارمند زن بسيار کم بود ولي امروز از هر سه خانم در خيابان يکي بدحجاب است (يعني علاوه بر مانتو حجاب درستي هم ندارد) و به ندرت فروشگاه و اداره اي هست که کارمند زن نداشته باشد
پاسخ
سلام. احسنت بر شما. مشخص است كه خواننده دقيقي هستيد! :) توضيح عرض ميكنم. من قصد ازدواج دوم نداشتم هيچوقت. زيرا معتقد بودم اگر تشكيل خانواده مثلاً به مقدار الف از انسان وقت ميگيرد، وقتي كه از مطالعه و پژوهش و فعاليت اجتماعي ميكاهد، داشتن دو خانواده دوبرابر الف وقت خواهد گرفت. گذشت آن دورهاي كه مرد ميتوانست اداره خانواده را بالكل به زن بسپارد و غرق در فعاليت اجتماعي شود، صبح برود و شب باز گردد، مأموريت برود و سفرهاي متعدد براي كار. زيرا جامعه امروز دختران را به گونه ديگري تربيت ميكند، با رسانه و سريال و فيلم و در كل يك نظام فرهنگي متفاوت. اما پدرزنم كه طلبه بود (چند سال است از دنيا رفته) اصرار كرد كه شما بايد زن دوم بگيري. بيشتر هم نظر ايشان فرهنگسازي بود. معتقد بود بايد فرهنگ تعدد زوجات را طلاب احيا كنند. تا به قول ايشان تعداد زنان بدون شوهر در جامعه كمتر شود. من به اصرار ايشان توجهي نكردم، ولي ايشان دختر خود را توجيه كرد و اصرار از طرف زن اول مدام تكرار ميشد. باورتان ميشود شبي كه زن بنده خانه را ترك كرد و رفت و به طلاق انجاميد حرف ايشان اين بود: «يا زن دوم ميگيري تا بچهها را نگه دارد كه بتوانم بيرون از خانه كار كنم، يا طلاق ميگيرم!» دقيقاً شب عيد غدير سال 1388. همان شب هم چون من قبول نكردم و گفتم: «هرگز زن دوم نميگيرم»، رفت خانه پدرش! سال 1385، قبل از اينكه صاحب فرزند شوم، قبول كردم. به دوستي سپردم و يك زن مطلقه را معرفي كرد. قبل از همه با پدرزن صحبت كردم، حضوري. ايشان موافقت كرد. خود زن اول هم كه موافق بود و اصلاً خودش اصرار داشت. من چون به توانايي روحي و پذيرش آنها شك داشتم، بنا گذاشتم بر اينكه ده روز و به صورت آزمايشي باشد. با زن اول دو نفري رفتيم خانه پدر زن جديد. ايشان هم وقتي ديد زن اول موافق است قبول كرد. فردايش رفتيم محضر و يك سند عقد موقت نوشتيم و به مقدار مهريه حضرت زهرا (س) عقد كرديم. اين خانم جديد به خانه ما آمد و زندگي سه نفري موقت به خوبي شروع شد. يك اتاق كه در اختيار زن اول بود و ما اتاق ديگري نداشتيم. بخشي از هال را قرار گذاشتيم در اختيار زن دوم. چند روز اول خوب...
+
نيلوفر
سلامممممممم.........خيلي ممنون از وب سايت خوبتون که فوق العاده عاليه....واقعا متشکرم....
خوشحال ميشم به منم سر بزنيد
پاسخ
ولي متأسفم. من به سايت تبليغاتي شما سر نمي زنم و از بازديدكنندگان وبلاگم هم درخواست مي كنم كه به سايت شما سر نزنند. نه فقط به خاطر اين كه تبليغاتي است، خير، بلكه به خاطر اين بيحرمتي شما به مرد و زن ايراني. شما با نوشتن يك نام دختر، لكه ننگي شديد براي جامعه ما. زنان ما را تحقير كرديد كه «شما فقط به درد تبليغات ميخوريد تا ذهن مردان را جذب كنيد» و مردان ما را تحقير كرديد كه «مغز در كله شما نيست، ببينيد با يك نام زيبا چطور فريفته ميشويد». من اين تحقير شما را به سهم خودم نميبخشم. بارها اين قبيل كامنتها را گذاشتيد و من هم پيوسته از اين روش غيرانساني شما گلايه كردم و باز هم خواهم كرد. خدا به شما عقل و انصاف دهد. اگر چه ميدانم كامنت شما «اسپم» است و پاسخ مرا نخواهيد خواند. اما وظيفه خود ميدانستم كه اين احساسم را بيان و ابراز نمايم. اين كار شما خيلي بيادبانه و غيراخلاقيست.