• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : ميم مثلاً مادر
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صهبا صدر 
    سلام آقاي موشح من چند سال پيش پيگير وبلاگ شما بودم نمي دونم اون موقع اسمم چي بود ولي اسما مختلف داشتم حتي رمز يک سايت خصوصي رو به داديد و من مطالعه کردم متاسفم که هنوز زندگيتون به سامان نشده خدا بهتون کمک کنه واقعا ناراحت شدم
    يک سوالم برام ايجاد شد يعني در اين چند سال اين دختر مادرش رو نديده؟؟؟؟
    پاسخ

    سلام. تشكر. الحمدلله زندگي‌مان به سامان است. سال‌هاست كه سامان يافته و بر سبيل نظم و ترتيبي هدفمند پيش مي‌رود. ولي مبتني بر خانواده‌اي چهارنفري كه خودمان باشيم! بدون زحمتي اضافي! :) بله، نديده است. زيرا آن نامادري شرطي گذاشته بود: «فقط در خانه شما ملاقات بچه‌ها مي‌آيم!» من هم مصرّ بودم كه هرگز اجازه ورود ايشان به منزل خود را نخواهم داد! چند بار رفتند مدرسه و بچه را از كلاس كشيدند بيرون و يا در زنگ تفريح ديدند كه خود مريم ناراضي شد و به نزدم شكايت آورد كه آبرويم در مدرسه به مخاطره افتاده و پيش همكلاسي‌ها... به مدرسه اخطار كردم كه به ايشان اجازه ورود ندهيد، زيرا هم مانع تحصيل مريم مي‌شود و هم شخصيت او را نزد هم‌كلاسي‌ها مخدوش مي‌كند. مدرسه هم همكاري نمود. تعلّق ايشان به فرزندان به قدري نيست كه خود را به زحمت بياندازند. بچه‌ها هم اصلاً نه سراغي از او مي‌گيرند و نه يادش مي‌كنند. گاهي هم كه من قبل‌ترها تعمّداً براي سنجش حال و هواي بچه‌ها نامي مي‌بردم، عكس‌العمل تند نشان مي‌دادند از بيزاري. آن يكسالي كه بچه‌ها را گرفته بود به زور مأمور كلانتري، كارهايي كرده كه بيزاري پديد آورده. مانند تنها رها كردن بچه‌ها در خانه، يا در حياط مجتمع، آن هم بچه‌هاي يكي دو سه ساله!!! موفق باشيد. سپاسگزارم كه پيگير شديد و سراغ گرفتيد. در پناه حق.