• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نجّاري خانگي
  • نظرات : 9 خصوصي ، 20 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + sarv 
    تا اونجايي که من ديدم چارچوب تخت ها هم از چوب بکار ميبرند البته شايد بنده ظاهر کارو ديدم
    شايد جالب باشه ولي بعد از خوندن اين پست من تو ذهن خودم يه ساختار ديگه اي رو طراحي کردم همراه با تخت و ميز تحرير، به همين خاطر پيشنهاد ساخت تخت کمجا رو دادم.
    انشاالله در آينده اي نزديک تخت رو هم خواهيد ساخت:)
    پاسخ

    خيلي خوب است؛ اين‌كه در ذهن خود ساختاري را طراحي كرده‌ايد. يعني تخت و ميز تحرير به هم متصل باشند؟! طوري كه ميز بسته شود كنار تخت؟! اگر روي كاغذ بكشيد و برايم ارسال كنيد، يا در عباراتي روشن همين‌جا توصيف بفرماييد، چه بسا تصميم بگيرم و بسازم. خودم هم بسيار مشتاقم اين تابستان را با بچه‌ها سرگرم ساخت و ساز باشم! تشكر.
    + sarv 
    سلام
    بازهم خلاقيت و طرح جديدي از شما و همکاري فرزندانتون
    لذت بردم از حسن سليقه وانتخاب رنگ و طراحي بسيارعالي و همچنين طراحي ميز و کمد هاي کمجا
    به فکر طراحي تختخواب هم به صورت کمجا باشيد، همرنگ همين کمدها.
    موفق باشيد
    پاسخ

    اتفاقاً به فكر تخت‌خواب هم بودم. و اتفاقاً تخت‌خواب از همه اين‌ها ساده‌تر است. زيرا اصل فشار و وزن و بار حاصله را آن بخشي بر دوش مي‌گيرد كه راحت مي‌روي از بازار كهنه (سر آذر)‌ مي‌خري. تمام تخت‌هاي امروزي بخش مركزي ساده و مشخصي دارند، چند تكه چوب ضخيم به شكل قوطي كه تشك بر روي آن‌ها قرار مي‌گيرد. ولي آن‌بخشي كه زيبايي تخت را فراهم مي‌آورد تنها يك چارچوب دور است. مي‌شود از رنگ‌ها و طرح‌هاي مختلف ملامينه براي آن استفاده كرد. اما طرح ساخت تخت را تصويب نكردم. چرا؟! به چند دليل؛ نخست اين‌كه الآن بچه‌ها هر شب رختخواب خود را پهن مي‌كنند و صبح هم جمع مي‌كنند و در اين فعاليت، هم ورزشي كرده‌اند و هم بر قدرت بازو افزوده. حيف است اين فرصت زورآزمايي از ايشان گرفته شود. دوم اين‌كه فضاي زيادي را اشغال مي‌كند و جاي بازي بچه‌ها را مي‌گيرد و ديگر نمي‌توانند بدوند و ورجه‌وورجه كنند. سوم اين‌كه بچه‌اند ديگر، مثل بچگي خودمان، هوس پريدن روي تخت و اين‌چيزها، مي‌زنند و داغانش مي‌كنند! كمي نوجوان شوند، بعد براي تخت اقدام نمايم. اين شد كه طرح آن را بايگاني كردم! :) اما تخت‌خواب كمجا كه فرموديد، يعني در ديوار مثلاً پنهان شود، قطعاً نياز به استفاده از چارچوب‌هاي آهني دارد، زيرا در عين تحمّل وزن بايد باريك باشد و لولا داشته باشد. به نظرم چارچوبش بايد آهني باشد و چوب تنها براي اطراف آن به كار رود. نياز به جوشكاري و ابزارهاي بيشتري دارد كه... شايد سال‌هاي بعد! تشكر از توجه شما به مطلب.
    + مهدي 
    سلام عليکم اخوي
    خدا قوت
    وبلاگ را از طريق فيد دنبال مي کنم و زياد اهل نظر دادن و مراجعه به صفحات نيستم
    اما اين بار آمدم که تشکر کنم
    اگر چه ممکن است هيچ وقت دست به آچار - اره :) - نشوم اما اين به اشتراک گذاري تجربه ها خيلي کارآمد و خوشايند است
    موفق باشيد
    پاسخ

    سلام. قدم رنجه فرموديد برادر. اسباب خوشحالي‌ست كه نظر شما را مي‌خوانم. اگر چه ممكن است هرگز دست به آچار نشويد، اما تجربه خودم را عرض مي‌كنم، شايد دست به آچارتان كند: خدمت‌تان معروض مي‌دارم كه «فرصت روحي» عجيبي در حين كار «يدي» حاصل مي‌گردد. وقتي دست‌هاي انسان مشغول كار است، ذهن آزاد مي‌گردد. من شخصاً هنگام چنين كارهايي به هر چه كه مي‌خواهم مي‌انديشم. بعضي معضلات فكري اصلاً حل مي‌شود. مثلاً ترديد داري اصالت با وجود است يا ماهيت (!)، هر چه مي‌خواهي تمركز كني، ذهنت آشفته است و جمع نمي‌گردد، اما وقتي پيچ‌گوشتي دستت مي‌گيري و مشغول كار مي‌شوي، سكوتي پيرامونت را فرا مي‌"گيرد و نوعي حالت خلسه و فراغ دست مي‌دهد و ذهن مي‌تواند روي هر موضوعي متمركز شود. نمي‌دانم دليل علمي اين مطلب چيست، اما حتي خياطي، حتي نقاشي، حتي تعمير ماشين، وقتي سرم داخل موتور ماشين است، ذهنم خلاص مي‌شود از تشتّت و قدرت تمركز بيشتري مي‌يابد. تشكر از اين‌كه نظر خود را بيان فرموديد و اسباب دلگرمي نگارنده شديد. موفق و مؤيد در پناه حق.
    + خ 
    در هر صورت اينکار بسيار عاليست و بهترين قسمت آن اينست که هم بچه ها لذت ميبرند و بيشتر قدر ميدانند و هم سازندگي را از حالا مي آموزند.
    موفق باشيد.
    پاسخ

    ميز تحرير... خير. با لولايي مخصوص (گازر) متصل شده‌اند به بقيه كمد. به عنوان يك درب عمل مي‌كند براي كتابخانه زيرش. يعني حتي اگر به عنوان ميز هم نگاه نكنيم، وسيله‌اي‌ست كه كتابخانه زير ميز را مي‌پوشاند. البته چهار تا پيچ بيشتر نيست. اگر بخواهم مي‌توانم باز كنم. ولي اهميت اين كمد به همين ميز داشتنش است. خصوصاً اين‌كه چراغ هم داخلش نصب كرده‌ام كه موقع مطالعه و نوشتن خيلي نور مناسبي دارد. اما درباره قدّ كمدها، فضايي كه لباس در آن آويزان مي‌شود استاندارد است. يعني كم نيست. من فقط كشوهايي را كه معمولاً در كمدهاي بيرون مي‌گذارند حذف كردم از طرح خودم. يعني حتي يك فرد بزرگسال هم لباسش در اين كمد جا مي‌شود، از نظر ارتفاع. مگر لباس‌هاي بلند و ماكسي زنانه... كه آن را هم حالا مي‌شود روي جالباسي يك تا زد؛ نصفش اين‌ور جارختي و نصفش آن طرف، تا جا شود. الآن خود من كه وقتي با كمدهاي لباس‌شان كار مي‌كنم هيچ احساس نمي‌كنم دچار مشكل مي‌شوم. يعني هنگام برداشتن و گذاشتن نيازي ندارم خم شوم، اين‌طور نيست كه خيلي پايين باشد مكان قرار گيري لوله جالباسي. مهم‌ترين نكته اين بود كه اوّل اتاق را اندازه گرفتم و سپس به عرض هر كمد رسيدم. بنابراين دقيقاً جايي كه مي‌خواستم فيت و اندازه شدند. در حالي كه ما معمولاً وقتي از بيرون كمد مي‌خريم، مقداري كم و زياد دارند نسبت به محلّي كه قرار است در آن‌جا مستقر شوند. يكي از جالبي‌هاي اين كمدها اين بود؛ هر فاميلي و دوست و آشنايي كه به خانه‌مان مي‌آمد، تندي بچه‌ها دستش را مي‌:كشيدند و مي‌بردند كمدها را نشانشان مي‌دادند و مي‌گفتند: «اين كمدها را خودمان ساختيم!». هر كسي كه به خانه‌مان آمد، خصوصاً ايام عيدي، همين داستان را داشتيم. اين‌قدر ذوق داشتند بچه‌ها. نمي‌گفتند «بابا ساخت»، مي‌گفتند «خودمان ساختيم!». تشكر از خدا كه اين‌قدر نعمت داده است. ممنونم از شما.
    + خ 
    سلام
    خدا قوت.ماشاالله به اين همه همت..
    ببخشيد خيلي از اينکارهاي تخصصي سر در نمي آورم.چند سوال........
    ميزهاي تحرير از بقيه قسمت ها قابل جدا شدن هست؟
    نميشد کمدها کمي بزرگتر ساخته شوند.بچه ها رو به رشدند طول کمدها کمي بيشتر اگر بود آنوقت جاي لباس را ميشد تغيير داد بهتر نبود؟
    پاسخ

    سلام. زماني شماره كفش بچه‌ها را يكي دو تا بزرگ‌تر مي‌گرفتم كه دو سال بيشتر پا كنند. به تبع والدين خودم، در كودكي‌ام. بعد وقتي ديدم اين كفش‌ها؛ چه ايراني و چه چيني، آن‌چه ما با ده بيست هزار تومان مي‌خريم، بيشتر از يك‌سال عمر ندارند، متوجه تفاوت‌ها شدم. وقتي كودك بوديم كفش‌ها طوري ساخته مي‌شدند كه حداقل پنج سال عمر مي‌كردند، جنس و دوخت‌شان بهتر بود. امروز با مواد مصنوعي و چسب، بيشتر از يك‌سال اصلاً نمي‌شود از كفش كار كشيد و گرنه آفتابه خرج لحيم مي‌شود. مثلاً كفشي كه دوازده هزار تومان خريده شده را پنج هزار تومان مي‌گيرند بدوزند و پانزده هزار تا تخت بچسبانند! اين شد كه فهميدم «زمانه عوض شده». ديگر كفش مي‌گيرم فيت پاي‌شان. چه كه مي‌دانم سال بعد يكي ديگر بايد بخرم، چه پاي‌شان بزرگ شده باشد، چه نشده باشد! حال و روز ساير وسايل هم تا حدّي چنين است. بزرگ‌تر شدن كمدها به معناي داغان شدن كمر خودم مي‌بود. بالاخره جابه‌جايي آن‌ها، آن‌هم به تنهايي، مستقيم به ستون فقرات خودم فشار مي‌آورد! اين شد كه از ابتدا نيّتم اين بود كه اندازه را طوري بگيم كه از قدّ خودم كوتاه‌تر باشد! :) حالا تا اين‌ها بزرگ شوند و قدّ بكشند، پنج شش سالي زمان مي‌برد. به نظرم تا پانزده شانزده سالگي مي‌توانند استفاده كنند. البته اگر تا آن زمان خود كمدها نابود و غيرقابل استفاده نشده باشند! :) من كه نجّاري را ياد گرفته‌ام. شش سال ديگر سه تا ديگر براي‌شان مي‌سازم. انصافاً با اين قيمت مي‌ارزد. كلّي هم خيالات فعلاً در سرم هست براي خودم. يك كمد كتابخانه، يك ميز براي لپ‌تاپم كه به ديوار متصل شود و باز و بسته گردد و چند تا طاقچه با طرح‌هاي نوآورانه در ذهن دارم. فعلاً گذاشته‌ام تا بيشتر خيس بخورند، طرح‌هاي ذهني‌ام، بلكه پخته‌تر شوند. إن‌شاءالله در فرصت مقتضي باز هم خواهم ساخت. دو ماه ديگر مدرسه تمام مي‌شود و من مي‌مانم و اين بچه‌ها دوباره. حالا حالا كلّي چيز بايد بسازيم. يكي از رفقا وقتي بهش گفتم، رفت و يه جاكفشي ساخت، اين‌قدر جالب و قشنگ در آورد! اين‌كه تصوّرات ذهني انسان مي‌تواند به محصول تبديل شود، خيلي زيباست. خيلي ممنون از اين‌كه نوشته‌هايم را مي‌خوانيد و نظر مي‌گذاريد. پايدار باشيد.
     <      1   2