وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
نه شور، نه بينمك
نظرات :
1
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
sarv
سلام.سوالي برايم ايجاد شد!!!
اگر تمايل داشتيد، پاسخ کامنتم رو بدهيد.
اين خاطرات فوق العاده تلخ رو درست بعد از هر رويداد داخل وبلاگتون ميگذاشتيد، يا اينکه بعدها تصميم به نوشتن گرفتيد؟
پاسخ
سلام. همانطور كه ملاحظه ميفرماييد، تمامي مطالب به صورت سوم شخص بيان شده. يعني نويسنده قصد نداشته ماجراي خاصي را به صورت مصداقي بيان نمايد. غرض استفاده عمومي بوده، براي ديگراني كه در همين مشكلات دچار هستند و شايد هم كمي درددل عمومي! :) بله، به لحظه نوشته ميشد. يعني ماجرا وقتي پيش ميرفت، وبلاگ هم پيش ميرفت. خداروشكر كه اعصاب آرامي داشت شوهر. يعني با تمام اين ناگواريها كه بر او ميرفت، عصبي و دپرس نبود. تسليم واقعيت بود و براي تغيير شرايط به اندازهاي كه تصوّر ميكرد در توانش هست تلاش ميكرد. ابتدا «شرايط عجيب» را نوشت، ناگهان ديد استقبال فراواني به عمل آمد. خيليها كه پيش از آن مدام بايد تلفني گزارش ميگرفتند، دسترسي آساني به روند اتفاقات دومينويي پيدا ميكردند و بسياري كه در مشكلات بودند، ابراز رضايت از اينكه شرايطشان مورد بررسي قرار گرفته. اين شد كه ادامه دادم به نوشتن. در حقيقت استقبال مخاطبين سبب شد. باور بفرماييد ايميلهايي دريافت ميكردم از افرادي كه دعا ميكردند: «خدا خيرت بدهد، ما هم درگير جريان مشابهي بوديم، با خواندن اين مطالب، از ادامه مسير پشيمان بازگشتيم». زناني ايميل ميزدند كه در آستانه شروع همين ماجرا بودند. وقتي مراحل بعدي را ميديدند، دست بر ميداشتند. هر چه پيش ميرفتم اين استقبال بيشتر ميشد. من هم اصلاً قصد نداشتم «شوهر» را لو بدهم. ميخواستم ماجرا عمومي باشد. ولي يك روز دختردايي «زن» مورد بحث آمد در وبلاگ و با تمسخر در كامنتها لو داد. همان اوايل كار. هنوز هم كامنتهايي گذاشته ميشود براي تشكر و ايميلهايي. اين خاطرات خيلي هم تلخ نيستند ديگر. وقتي ميگذرند خندهدار ميشوند. وقتي انسان گمان ميكند به ياري خدا با موفقيت از ابتلائات بيرون آمده، ديگر رنج نميكشد. خدا را شكر ميكند. ما به دنيا نيامدهايم كه بدون امتحان بيرون برويم. آمدهايم امتحان بدهيم، نمره قبولي بگيريم كه به بهشت جاويدمان منتقل گرديم. تشكر :)