• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : تقويم نماز
  • نظرات : 3 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sarv 
    مطمئن باشيد که سه فرشته تربيت کرده ايد!!
    اما اينکه مي فرماييد تصميمتان ب نوشتن زماني هست که محصول عمل و زحماتتون رو ببينيد، فکره خوبي هست، اما نميدونم چرا حس ميکنم دير ميشه!!!
    بنظرم بايد براي هر فصل از زندگيتون کتابي بنويسيد و ب چندين جلد برسيد، چرا که فکر ميکنم ثمره ي هر بخشي از تربيتتون رو ديديد.(ميدونم که بخش بخش خاطراتتون با فرزندانتون رو حفظ هستيد، اما يکبار قسمت «شامپوي ممنوع» رو بخونيد. اين پست يه بخش کوچک از نتايج تربيت درست شما هستش)
    ميتونم بگم مطمئن هستم. حالا چرا انقدر مطمئن هستم؟؟!!
    ب اين خاطر که شما هرآنچه در ذهن و دست توانمندتون بوده براي فرزندانتون عملي کرديد و اينکه در آينده چه خاهد شد فکر نميکنم بشه خيلي بهش تکيه کرد، چون انسان ها دائم در حال تغيير هستن و بنظرم بيشتر وابسته ب نفسشون هست و اينکه پدر و مادر چقدر تونسته نفس فرزندش رو پرورش داده باشه و اين يک عمل شخصي هستش و در هيچ کتابي شايد نشه جاي بگيرد!!!
    پاسخ

    جلوي رايانه نشسته بودم امروز صبح كه يهو سيداحمد بهم گفت: قوز كردي بابا! يعني صاف بشين! منم صاف نشستم. بله صحيح مي‌فرماييد. خيلي اتفاقات جالب افتاده و مي‌افتد. بارها شده آن‌ها به من تذكر داده‌اند و به نظر مي‌رسد تأثيرات خوبي در تربيت مي‌بينم. مانند همان قصه شامپوي سير پرژك كه اشاره فرموديد. :) اين‌قدر لذت مي‌برم وقتي مي‌بينم كه همديگر را نهي از منكر مي‌كنند كه حدّ ندارد. داشتم صدايشان را مي‌شنيدم، باز همين امروز صبح كه مشغول بازي بودند. سيداحمد كار اشتباهي كرده بود ظاهراً، سيدمرتضي خواست بيايد به من بگويد، مريم گفت: «خبرچيني كار درستي نيست» و او هم منصرف شد و نيامد! هر وقت خبري از هم مي‌آوردند،‌ مي‌گفتم: به خودش بايد مي‌"گفتي، نه به من. مگر اين‌كه شكايتي داشته باشي و به تو ضرري زده باشد. اصلاً دلم مي‌خواست از رفتارهايشان يك فيلم مستند مي‌ساختم. با اين‌كه معمولاً دو روز يك‌بار از كارهايشان فيلم مي‌گيرم با گوشي، اما مستندسازي نمي‌دانم. يك روز يكي از دوستان آمده بود منزل ما، تابستان بود و تعطيلي مدارس، داشتيم صحبت مي‌كرديم، ناگهان تعجب كرد كه سر ساعت 2 سه فرزندم با هم بلند شدند، دويدند و رفتند سراغ رايانه، به نوبت هر كدام ده دقيقه مشغول بازي شدند و بعد از 30 دقيقه بدون هيچ سر و صدا و دعوايي رها كردند. پرسيد: چرا يهو دويدند و رفتند؟ گفتم: هر روز چهار تا نيم‌ساعت فرصت بازي دارند. الآن وقت بازي‌شان شده. تعجبش از اين بود كه مي‌گفت فرزندان خودش را به زور بايد از پاي رايانه بلند مي‌كرد! بر امام جمعه واجب است كه هر هفته در خطبه‌ها مردم را به «تقواي الهي و نظم در امور»‌ توصيه نمايد. آن توصيه بيشتر تأثير دارد يا رفتار مادران‌مان در خانه؟! يك مادر مي‌تواند نظم را «ذاتي» كودك نمايد. امام جمعه چه؟! حالا بايد به پاسخ اين سؤال بيانديشيم كه: زور «منبر» بيشتر است يا «مادر»؟! كدام آينده نظام اسلامي را اسلامي مي‌سازد؟! ممنونم از نظرات دلگرم‌كننده‌تان. خيلي سپاسگزارم كه نوشته‌هايم را مي‌خوانيد.