وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
يك نقاشي متفاوت
نظرات :
1
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
رسول
با سلام مجدد.
نکته اي در ذهن بنده هست که مايل هستم در ميان بگذارم،البته مرتبط با پيام دوستان.
پيرامون تربيت اسلامي؛متاستفانه ما داراي مدل نيستيم و اين امر باعث بروز مشکلات فراواني شده است. حتي اجازه بفرماييد کمي جسارت بخرج دهم و بگويم درميان افرادي که در اين حوزه فعاليت ميکنند حتي يک فضاي کلي و مشترک هم از تربيت اسلامي وجود ندارد.
و اينغمي بسيار بزرگ است که انبيا براي تربيت بشر بيايند و علما که ورثه آنها هستند هنوز نتوانسته اند روش تربيتي ايشان را تئوريزه کنند.
پاسخ
با فرمايش شما موافقم. دليل آن به نظرم كوتاهي در فهم روش انبياء شايد نباشد. بلكه دشواري در شناخت موضوعات مستحدثه و جديد است. به فرمايش استاد ما (ره) كفار امروز موضوعاتي خلق كردهاند كه پيش از اين انسان با آنها مواجه نبود. از همه بدتر، كفار قدرت يافتهاند موضوعات را به صورت منسجم و نظاممند ملاحظه كنند. به تعبير شما، آنها ميتوانند براي نظم دادن موضوعات «مدل» ارائه دهند. مدل يك شيوه مدرن براي ملاحظه موضوع متغيّر است، بدون آنكه آن را ثابت كند و از تغيير بياندازد. ما اما همچنان چسبيدهايم به منطقي كه كارش انتزاع مفاهيم از موضوعات عيني و استخراج حكم آن مفاهيم و سپس انطباق به تمامي مصاديق آن است. ما با ثبات به موضوعات مينگريم، زيرا مفاهيم امور ثابت و لايتغيّري هستند. از لحظهاي كه مفهوم را از واقعيت انتزاع ميكنيم، تا حكم استخراج شود و بخواهد به مصاديق تطبيق گردد، موضوع اساساً تغيير كرده، زيرا موضوع در حال تغيير است! چه برسد به اينكه ميخواهيم مفهوم كلي را استيعاب در مصاديق نماييم، مصاديقي كه وابسته به اعراض خود هم تغيير خاصيت ميدهند، چه برسد به اينكه ذات آنها هم در تبدّل باشد و مصداق به مصداق فرق كند! اين نگاه اصالت ماهيتي در منطق، قدرت ما را در ارائه «راهكار» ميگيرد. ما محتاج يك تحوّل بزرگ در منطق انديشه و نظريهپردازي هستيم. نه اينكه آدمها مقصر باشند. بسيار درسها و كتابها و مباحثهها و صحبتها و سخنرانيها و حتي همايشها برگزار شده. مشكل در شيوه نگاه به واقعيت است. شيوهاي ارسطويي كه ما را از درك واقعيت محروم نموده و قدرت تصرّف و كنترل واقعيت را از ما سلب كرده است. منطق ما چون قادر نيست واقعيت را من جميع جهات آن ملاحظه كند، من حيث مينگرد. مثلاً ميگويد فلان امر از حيث الف مفيد است و از حيث ب مضرّ. و چون آدمها حيثيتهاي مختلفه را اهميت ميدهند، اين تفاوت در اولويتها سبب ميشود نتوانند به فضاي كلي و مشترك در تربيت برسند. يكي حيثيت الف را مبناي نظريهپردازي خود قرار ميدهد و فرد ديگر حيثيت ب را؛ يكي تأكيد بر جامعه و خانواده دارد، ديگري تأكيد بر اصلاح فردي و نفسي. يكي تأثير همسالان را بيشتر ميپندارد و ديگري تأثير والدين. اينكه همه متغيّرها را با هم ملاحظه كنند و منتجه آنها و سهم تأثيرشان را ببينند، اين قابليت در منطق صوري اشراب نشده است. تشكر.