• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نسبت عقل و دين 42
  • نظرات : 4 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 
    با آزمايش هاي فراوان مي توان به اين نتيجه رسيد كه تحت شرايط محيطي يكسان،‌ هر كسي كه روي آهن فلان آزمايشي (مثلا اندازه گيري دماي نقطه ي ذوب) انجام دهد به همان نتيجه منجر مي شود كه شخص ديگري همان آزمايش را در همان شرايط محيطي انجام دهد. همين نكته ي ساده باعث اين همه پيشرفت در تكنولوژي شده است.(فعلا خوب و بدش را كار ندارم!).
    يك شخص ذات گرا،‌ ويژگي هاي آهن را قائم به چيزي مي داند كه ذات آهن نام دارد. ولي اگر بخواهيم اصالت ربط را قبول كنيم هر لحظه بايد از آهن انتظار ويژگي هاي متفاوتي داشته باشيم! حتي هر لحظه ممكن است آهن،‌ يك عنصر ديگر باشد و يا ديگر نبايد انتظار داشته باشيم افراد مختلف تحت شرايط محيطي يكسان همان ويژگي ها را از آهن اندازه گيري كنند. در واقع سوالم اين است كه آيا اصالت ربط هيچ تكيه گاهي در اين شرايط دارد كه ويژگي هاي آهن را به آن قائم كند؟
    پاسخ

    ... راهي كه در اين ميانه وجود دارد علم به نسبت‌هاست. جا كم است و خلاصه مي‌نويسم، نظريه استاد ما حسيني الهاشمي(ره) چنين بود كه اشياء واقعي و ذواتي كه در خارج از ما وجود دارند، كه از طريق پرسش از علّت تغاير و تغيير در ادراكات خود به وجود آن‌ها وراي خود پي برديم، اين‌كه تفاوتي كه در حواس ما پديد آمده نمي‌تواسته ناشي از خود ما باشد، اين اشياء با هم نسبت‌هايي دارند كه ما البته به آن نسبت‌ها علم مطلق نداريم، اما وقتي ادراكات خود از آن‌ها را مي‌سنجيم، مي‌يابيم كه بين اين ادراكات نيز نسبت‌هايي وجود دارد (در اين‌جا قاعده عدم تماثل شهيد صدر(ره) به كارمان مي‌آيد) و البته نمي‌توانيم حكم نماييم كه اين نسبت ميان ادراكات ذهني عين نسبت‌هاي ميان ذوات خارجي‌ست. اما مي‌دانيم كه «تناسبي» وجود دارد ميان اين نسبت‌ها با آن نسبت‌ها. همين نكته مي‌شود پايگاه معرفت‌شناسي ما و علم ما به واقع. در اين‌جا ديگر علم از روي ذات به روي ربط مي‌رود و سنجش نسبت ارتباط ميان اداركات ذهني ابزاري مي‌شود براي كشف نسبت ميان ذوات خارجي. «اصالت ربط در فهم» دقيقاً به همين معناست، يعني روش فهم ما از ذات به رابطه منتقل شده و ما با تجربه و آزمون و سنجش نتايج، تناسب مزبور را بالنسبه پيدا مي‌كنيم. و البته كه علوم هم از همين راه پديد مي‌آيند. مثلاً وقتي اراده الف را مي‌كنيم، درك ب حاصل مي‌شود و با تغيير اراده به ج درك د براي ما حاصل مي‌شود. ما نسبت الف به ج را درون خود مي‌يابيم، تفاوتي كه با هم دارند، اكنون نسبت اداركات جديد حاصله را، ج و د، مي‌سنجيم و «تناسب» مورد نظر را مي‌يابيم و اين‌بار مي‌دانيم براي رسيدن به مثلاً هـ بايد چه تغييري در اراده خود پديد آوريم. اين علم اگر چه صددرصد نيست، ولي به ما قدرت ارتباط با خارج و تصرّف در آن را مي‌دهد و قدرت پيش‌بيني آينده را. خيلي فشرده عرض شد. اگر حل نشد بفرماييد تا تفصيل داده شود. موفق باشيد و تشكر از لطفي كه كرديد و نظر خود را بيان فرموديد.