• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نسبت عقل و دين 35
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 
    و يا در همين حديث كه يك ساعت تفكر از 70 سال عبادت بهتر است،‌ مگر تفكر چيزي جدا از استدلال كردن است؟ لطفا مناظره امام رضا با زنديق http://www.14-masoum.com/10393 را بخوانيد،‌ همين استدلال امام مرجعي شده است كه خيلي از فلاسفه مسلمان در كتب خود آورده اند. استدلال هايي از اين دست در مناظرات ائمه زياد است. مناظره امام صادق با طبيب هندي و ... گاهي همين استدلال ها منجر شده است كه شخص مقابل به اسلام ايمان آورد. البته كسي كه در مرتبه ي زيادي از كفر فرو رفته باشد به قول خودتان استدلال نظري كردن برايش فايده اي ندارد.
    پاسخ

    مناظره مذكور را مطالعه كردم. تشكر. ما گريزي نداريم از انتخاب يكي از اين دو نظريه؛ يا بپذيريم كه «آگاهي‌ها»‌ مقدّم بر «اختيار» است. يعني اگر يكي به راه راست مي‌رود و ديگري به چپ، زيرا آگاهي‌هاي متفاوتي دارند؛ يكي راست را منتهي به مقصد مي‌داند و ديگري چپ را. در اين نظريه ما معتقد مي‌شويم كه همه آدم‌ها به فكر مصالح خويشند، منتها در تشخيص اشتباه مي‌كنند. يكي گمان مي‌كند بعد از مرگ چيزي نيست، عقلش حكم مي‌كند تا دزدي كند و زور بگويد تا لذت دنيايش بيشتر شود. ديگري اعتقاد به جهان پس از مرگ دارد،‌ مي‌گويد دزدي نكنم تا آن‌جا بيشتر گيرم بيايد و بهتر. اگر قائل به اين نظريه باشيم، بعيد است بتوانيم عقاب و عذاب اخروي و جهنم را توجيه كنيم. زيرا عملاً «اختيار» را نفي كرده‌ايم. انسان ديگر با «ماشين» و روبات فرقي ندارد. مقداري آگاهي دارد كه طبق‌ آن عمل مي‌نمايد. آگاهي‌هاي افراد را عوض كني، رفتارشان تغيير مي‌نمايد. در اين حالت، استدلال علت تامه تغيير باور و اعتقاد فرد مي‌شود. همين‌كه برهان بياوري، ناچار است بپذيرد و ناگزير است ايمان بياورد. اما اگر «اختيار» را حاكم بر حتي «آگاهي‌ها» بداني. يعني فرد مي‌تواند بداند و قبول نكند. بداند و باور ننمايد. بداند و عمل نكند و انكار حتي بكند. قرآن پر است از اين قبيل مثال‌ها. كفار دقيقاً همين‌ها هستند. اختياري كه بر آگاهي مسلّط است، با برهان نظري صرف درست نمي‌شود. اين‌جا برهان عملي به كار مي‌آيد. بايد فرد را در ميان جامعه منزوي كرد. اين‌جاست كه مناظره‌ها بايد علني باشد. يعني زنديق را حضرت (ع) نمي‌برد در پستو و تنها با وي سخن بگويد. او را بايد جلوي ديگران محكوم كرد كه به خاطر آبروي همين دو روز دنيايش، مجبور شود تا كوتاه بيايد. در برابر استدلال. و گرنه او كه اهل فكر است، استدلال را قبلاً ديده است، او مي‌داند حق چيست. اين‌جا امام (ره) به برهان عملي او را مجبور به متابعت نموده. زيرا اگر زنديق بر كلام خود اصرار ورزد، مي‌فهمد كه اعتبار اجتماعي خود را از دست داده و بايكوت خواهد شد. مي‌بيند كه اطرافيان را از دست مي‌دهد. لذا تغيير موضع مي‌دهد و از كفر به دايره نفاق وارد مي‌گردد. اظهار اسلام مي‌كند تا خورد و خوراك چند روزه دنيايش قطع نشود! بالاخره تفاوت است ميان «ضالين» و «مغضوبين». موفق باشيد.