وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
قرآن در ويندوز
نظرات :
5
خصوصي ،
9
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حامد
اثبات مستقل بودن 4بردار نسبت به چاچوب ناظر نيز به طور مشابه است.
شخصي را در نظر بگيريد که به آن يک چارچوب فضازمان نسبت داده ايم. حال ذره اي را فرض کنيد که نسبت به چارچوب اين شخص در مختصات فضازماني خاصي قرار دارد. آنچه اين شخص اندازه گيري مي کند 4 مختصه ي مکاني و زماني آن ذره نسبت به چارچوب اوست.
ناظرين ديگر مختصه هاي متفاوتي از آن ذره را اندازه مي زنند.
حال برداري فرضي را از مبدأ ناظر به آن ذره وصل کنيد. جهت اين بردار از مبدأ به سمت آن ذره مي باشد که مسلما تمام ناظرين در دستگاه هاي مختلف باز هم جهت آن بردار به سمت آن ذره برايشان است. براي اندازه ي اين 4بردار هم مي توان از رابطه اي مشابه فيثاغورث براي فضازمان استفاده نمود. درست است که مؤلفه هاي اين 4 بردار در چارچوب هاي مختلف متفاوت است ولي ماهيت خود 4بردار که به طول و جهتش تعريف مي شود يکسان است. نکته ي بسيار لطيف در اين جا اين است که ماهيت 4بردار يک مفهومي انتزاعي توسط عقل است و محسوس نيست. اين خط فرضي به نام 4بردار از مبدأ به سمت آن ذره را کسي مشاهده نمي کند! ولي عقل آن را انتزاع مي کند و مي تواند برايش خواص قائل شود. خواصي مثل جمع و تفريق ميان 4بردار ها و يا ضرب داخلي ميانشان. بله هيچ چارچوب مرجحي وجود ندارد
و عقل به زيبايي بدون آنکه مرجع خود را مطلق گرفته باشيم مفهوم 4بردار که مستقل از چارچوب هاست را انتزاع مي کند. اين يک ويژگي ممتاز عقل در فرآيند انتزاع است.
پاسخ
فرموديد: «ولي در فيزيک آنچه ما بردار مي ناميم، در تعريفش مؤلفه هايش دخيل نيست.» گمان ميكنم تنها چيزي كه ما از بردار درك مينماييم همان مؤلفههاي چهارگانه آن باشند. در تعريف، ما بايد آنچه مجهول است را به چيزي كه معلوم است بشناسانيم. از اين رو، به نظر ميرسد كه بايد هر برداري به مؤلفههايش تعريف شود به اين نحو: «بردار الف برداري است كه داراي x و y و z و t فلان ميباشد». اگر بردار به مؤلفههايش تعريف نشود، به چه چيز ديگري ميتوان آن را تعريف نمود كه «تعريف» باشد، يعني آن را بشناساند، چيزي كه «معلوم» باشد نزد ناظر؟ ظاهراً فرمايش شما اينگونه است كه ما از درك مؤلفهها و تغييرات آنها پي ميبريم به حقيقت يك بردار در فضا و زمان، كه بعد از اين درك، بر اساس محاسبات ميتوانيم تغييرات روي داده در مؤلفهها را دور بزنيم و هر بار بفهميم كه اين همان بردار قبليست يا يك بردار ديگر. فرمايش شما را قبول دارم، يعني اينكه مثلاً اگر چهار درجه در فلان راستا جابهجا شديم، ميبينيم كه فلان مؤلفه بردار هم منفي چهار درجه جابهجا ميشود و بر اين اساس دست به انتزاع ميزنيم، يعني مؤلفهها را دور ميريزيم و درك خالصي از بردار در ذهن خود ميسازيم، دركي كه كاملاً توصيفكننده ذات آن بردار است، رها از مؤلفههاي در حال تغيير و بيثباتش. فرمايش شما را اينطور متوجه شدم كه عرض كردم. اگر همين است، دو مشكل به نظرم ميرسد؛ نخست اينكه فرآيند انتزاع در اينگونه مواردي كه به تجربه وابسته است، كمي جاي درنگ و دقت دارد كه بر چه مكانيزمي صورت ميپذيرد و آيا مكانيزم انتزاع در نزد عقل ما، ميتواند ذات را از ساير ويژگيهاي شيء تشخيص دهد، يعني تفكيك ذات از اعراض، يا به عبارت منطقي: حدّ تام از رسم. زيرا اين احتمال داده شده كه تفكّر ما ملاكهاي مناسبي براي تشخيص آن ويژگيهايي از تصوّرات حاصل از شيء نداشته باشد، تا ثوابت و متغيّرهاي آن را دريابد...