وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
قرآن در ويندوز
نظرات :
5
خصوصي ،
9
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حامد
با سلام، از اين که طول کشيد عذر مي خوام. بحث روي اين بود که بنده گفتم که مفاهيمي مطلق در نسبيت خاص وجود دارد و شما فرموديد که: "بردار بيشك در مختصات دكارتي فرض دارد؛ همان x و y و z. وقتي چارچوب مرجع و مطلقي در كار نيست، پس چگونه بردار مطلقي وجود دارد؟!"
ابتدا براي سادگي زمان را در نظر نگيريد. وضعيتي که زمان را در برداشته باشد نيز مشابه خواهد بود که در دنباله مطلب عرض مي کنم. يک مختصات دکارتي فرض کنيد که در آن برداري از مبدا مختصات به نقطه اي با مختصات (x,y,z) رسم شده است. حال بدون آنکه مبدأ مختصات و آن نقطه ي واقع در نوک بردار را تغيير دهيد، مختصات دکارتي ديگري را فرض کنيد که نسبت به مختصات قبلي، دوراني دلخواه خورده است. مي بينيد که مختصات "همان نقطه" در مختصات دکارتي جديد چيز ديگري خواهد بود. مؤلفه هاي آن بردار نيز به تبع آن نقطه، در مختصات جديد مؤلفه هاي متفاوتي با مؤلفه هاي "همان بردار" در مختصات قبلي دارند.
حال به اين نکته دقت کنيد: هيچ کدام از اين مختصات ها بر ديگري ترجيح نداشت. با اين حال زماني که به مختصات جديد رفتم، گفتم که "همان نقطه" يا "همان بردار" در مختصات جديد داراي مختصات يا مؤلفه هاي جديدي شدند. به بيان ديگر، آن نقطه و آن بردار مفاهيمي مطلق و مستقل از مختصات انتخابي بودند. هر چند مؤلفه هايشان نسبت به مختصات هاي مختلف، عوض مي شود و در يک کلام اين مؤلفه ها نسبي هستند، ولي خود بردارها مفاهيمي مطلق و مستقل از مختصات هستند.
زماني که زمان را به سه بعد فضا اضافه کنيد، نقاط فضا داراي 4 مختصه ي (x,y,z,t) مي گردند. برداري که از مبدأ مختصات به اين نقطه رسم مي شود، داراي 4 مؤلفه ي متناظر مي گردد. اين بردار چيزي است که 4بردار فضا زمان ناميده مي شود. در واقع 4بردار به معني 4 تا بردار نيست، بلکه به معناي بردار4 مؤلفه اي است. عذر مي خوام که آن را زودتر تعريف نکردم. اکنون براي سادگي صرفا دو محور X و T از محورهاي مختصات 4 بعدي را مفروض بگيريد. فزض کنيد که اين مختصات دوبعدي نشان دهنده ي مختصات شما باشد. اگر شخصي در کنار شما نسبت به شما سرعتي در جهت محور X داشته باشد، محورهاي آن شخص که
پاسخ
دربي پايتخت، قرمز و آبي، در استاديوم نشستهايد، توپ از زمين خارج ميشود و از نظر پنهان ميگردد، يك توپ ديگر وارد زمين ميكنند. دو توپ كاملاً همقيافه هستند، ولي شما ميگوييد: «اين آن نيست». پس از پايان بازي، توپ اول يافت ميشود، معلوم نيست به كجا خورده كه تركيده، بادش خالي شده، تغيير ظاهر داده، اصلاً ديگر كروي نيست، شما ميگوييد: «اين همان است». مهمترين گرفتاري بشر از ابتداي درگير شدن به فلسفه همين بوده: «اينهماني». اصالت ماهيت از همين رو به وحدت ماهيت در ذهن و خارج و نفسالامر معتقد شده و افلاطون، نظريه مُثُل را طرح كرده و اصالت وجود نيز، وجود شخصيه را منشأ «اينهماني» گرفته است. اما شما چطور؟! شما در مثالتان يك نكته قابل توجه داريد كه به همين اينهماني ارتباط دارد. خواهش ميكنم كاملاً روي آنچه عرض ميكنم دقت بفرماييد، زيرا ورود به مباحث فلسفي كه اين مثال شما نيز از آن دسته است، كاملاً نياز به تمركز دارد. شما يك بردار داريد با چهار مؤلفه؛ طول، عرض، ارتفاع، زمان. اين مؤلفهها چون بر اساس چارچوب «اندازهگيري» ميشوند، با تغيير چارچوب و قاب و فريم، اندازههاي مختلفي خواهند يافت، ولي فرموديد: «در هر صورت همان يك بردار است» بردار را يكي فرض كرديد، واحد. چارچوب را ميچرخانيم، تغيير زاويه و مختصات ميدهيم، يعني در حقيقت زمان و مكان ناظر را عوض ميكنيم، نگاه كه عوض شد، مؤلفههاي چهارگانه بردار هم اندازه عوض ميكنند، هيچكدام هم مطلق و مرجع نيستند، ولي خود ِ بردار چه؟! شما فرموديد: «خود بردار كه عوض نميشود». درست فهميدم مطلب شما را؟ اما اشكال: يك اتفاق لطيف و جالب در اينجا افتاده است؛ شما خودتان از يك چارچوب در حال توصيف اين وضعيت هستيد، چارچوبي كه مطلق است و البته كه مرجع، زيرا از آن چارچوب خاصّ در حال توصيف تمامي چارچوبهاي ديگر ميباشيد. اگر چارچوب شما هيچ برتري بر ديگر چارچوبها نداشت، پس چگونه ميتواند قضاوت كند كه: «بردار تغيير نكرد؟!» دقت فرموديد؟! در سناريونويسي و بيان قصه، اين وضعيت را «داناي كل» مينامند. شرايطي كه بيننده يا همان ناظر را در وضعيتي فراتر از نگاه تمامي بازيگران حاضر در نمايش و قصه قرار ميدهد...