• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : سوپ ِ باراني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رسول 
    سلام
    متشکرم
    دو سوال ديگر:
    1. با توجه به روند يا مکانيزم ارتقا منزلت از ديدگاه استاد، چرا ذهن انسان اصل نباشد؟
    چرا که با ذهن خود درک ميکند و به تکيف را انجام ميدهد؟
    اگر بد فهميدم و سوال پرت پرسيدم ببخشيد.
    2. مبناي فلسفي استاد حسيني چيست که مبتني بر آن انسان داراس سه بعد ميشد؟
    پاسخ

    سلام. اگر مانند استاد حسيني(ره) معتقد شويم كه تفاوتي ميان تفكّر با شنيدن و ديدن و ساير افعال انسان نيست، در اين‌كه متأخّر از اراده و اختيار بَشَرند، ديگر چگونه مي‌توانيم «ذهن» را اصل و محور انسانيت قرار دهيم؟ انسان وقتي مي‌تواند به آن‌چه كه مي‌خواهد فكر كند و از تفكّر در آن‌چه كه مي‌خواهد صرف نظر كند، وقتي تفكّر هم اختياري شود، پس آن‌چه كه در ذهن قرار مي‌گيرد چندان قابل اعتماد نخواهد بود، اگر روش و متدي نباشد كه به آن حجيّت ببخشد. اما حالات روحي تأثير بيشتري در حوزه اختيار و اراده بشر دارند، اخلاقيات و ملكات فاضله و رذيله نيز در اين بخش قرار مي‌گيرند. يقين نيز حالتي‌ست كه در اين بُعد از وجود انساني تجلّي مي‌يابد. از اين رو، ايشان چنين ترتيبي در اصلي و فرعي كردن قوا و ابعاد انسان دارند. پاسخ پرسش دوم شما مفصل است. سعي مي‌كنم مختصر عرض نمايم. ايشان «ارتباط ما با واقعيات» را ملاك اصلي در درك ما از جهان مي‌داند و شيوه ادارك بشر را «سنجشي» ذكر مي‌كند. يعني تا تفاوت و غيريّتي در حواس ما حادث نشود، مثلاً گرمايي كه پس از سرما باشد، ما نه ادراكي از سرما خواهيم داشت و نه گرما و هيچ دركي حاصل نمي‌گردد. وقتي ادراك سنجشي شود و ارتباط اصل در درك گردد، ديگر در درك واقعيت‌ها، ذات آن‌ها اصالت ندارند، كه بحث كنيم اين ذات، مصداق مفهوم وجود است يا مفهوم ماهيت! بلكه اصالت با ربط خواهد بود. ربط هم دو طرف را در خود متجلّي مي‌سازد. پس ما در هر درك، در يك آن، با سه مدرّك مواجه مي‌شويم، طرف الف، طرف ب، و خود ربط كه مثلاً ج باشد. لذا هر تصوّري از واقعيت، در مبناي فلسفي ايشان، ضرورتاً سه‌گانه است. حق يارتان.