• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نسبت عقل و دين 16
  • نظرات : 1 خصوصي ، 16 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 
    متفاوت مي باشد. در نسبيت خاص فقط صحبت از سرعت هاي ثابت بود ولي در نسبيت عام اينشتن مفهوم ناظر را تعميم به ناظرين شتابدار مي دهد. 4-بردار که در فضازمان تخت نسبيت خاص مفهومي مطلق بود در فضازمان خميده ي نسبيت عام جاي خود را به اصطلاحي به نام "ميدان تانسوري" مي دهد. در فضازمان خميده، "ميدان تانسوري" مفهومي مطلق است! مثلا مفهوم "خميدگي يک فضا زمان" يک نوع "ميدان تانسوري" است. به اين معنا که ناظرين مختلف هر شتابي هم که نسبت به هم داشته باشند، ميدان خميدگي فضازمان برايشان مطلق است اگر چه مؤلفه هاي ميدان در نقاط مختلف فضازمان مي تواند متفاوت اندازه گيري شوند. در همه ي فيزيک اگر شما قائل به مفهومي مطلق مستقل از ناظرين نشويد توصيف امکان پذير نيست. اصلي که پشت تلاش هاي نسبيت خاص و عام قرار دارد اين است که "قوانين فيزيک" به طور مستقل از ناظرين و مطلق هستند. // شما مي گوييد: "اصلاً طرفيني در كار نيست. يك نسبت و يك ربط پيدا مي‌شود، پس از حدوث ربط، دو طرف تحقق مي‌يابند. لذا در اثناي ربط بين ب و ج است كه ب واقعيت مي‌يابد، همان‌طوري كه ج آن را درك مي‌نمايد." من آن را نمي فهمم اشکالم اين است: آيا واژه ي ربط که استفاده مي کنيد همان معنايي دارد که در زبان فارسي از آن استفاده مي کنيم؟ اگر همان معنا دارد پس ربط داشتن بدون طرفين معنايي ندارد و اگر معناي شما از ربط چيز ديگري است، لطفا آن را تعريف نماييد. من هر چه فکر کردم نتوانستم ربط بدون طرفين را متصور شوم. با نسبيت انيشتن هم که عرض کردم، امکان پذير نيست.
    پاسخ

    اما ربط، ربط را هميشه اين‌طور براي ما تعريف كرده‌اند: نوعي نسبت ميان دو ذات. اما اين تعريف دوري است، اصطلاحاً. يعني خودش به خودش تعريف شده است. استفاده از هر واژه‌اي در تعريف «ربط» ما را دچار چالش مي‌نمايد. اگر بگوييم: ربط نوعي ارتباط است، يا بگوييم: ربط نوعي تأثير و تأثر است، همه اين‌ها ربط را به خودش تعريف مي‌كند كه در منطق اين تعريف را شرح‌الاسمي و غير قابل پذيرش مي‌دانند. اما تعريف ذات، خيلي راحت است. فلاسفه مي‌گويند: هر چه كه مشت پُر كن باشد! در اين تعاريف فلسفي كه از ديرباز بر زبان فلاسفه ما جاري بوده است، ذات هم در حقيقت به «ربط» تعريف شده است. يعني چيزي را كه انسان درك مي‌نمايد حقيقتش را «ذات» مي‌شود حساب كرد؛ كه با وجود يا ماهيت يا واقعيت از آن تعبير مي‌شود. اين كاربرد لساني يك برشي از واقعيتي‌ست كه با آن مواجه هستيم. شايد بتوان مطلب فوق را اين‌گونه بيان كرد: هر پديده‌اي در جهان خلقت، ابعادي دارد، اوصافي دارد، آثار و كاركردهايي دارد. يكي از ابعاد آن، همين طرف‌هايي هستند كه با روي دادن آن پديده، خلق مي‌شوند. در حقيقت اثري كه هر پديده در جهان دارد، اين است كه طرفيني را ايجاد مي‌نمايد. ما اين‌طور آموخته‌ايم كه دو شيء هستند كه در ميان آن‌ها نسبت و ارتباطي برقرار مي‌شود. اكنون بياييد برعكس تصوّر نماييم؛ هر پديده وقتي حادث مي‌شود، طرفيني را ايجاد مي‌كند. هر كدام از طرفين تأثري از طرف ديگر مي‌يابد كه آن را درك مي‌ناميم! همين‌طور كه پديده‌ها ايجاد مي‌شوند، اشياء و ذوات عالم كثرت مي‌يابند. قصد ندارم اين نظريه را تحميل نمايم، يا اصرار به صحّت آن كنم. ولي به نظرم رسيد كه در توصيف نسبيت خاص و عام انيشتين، هم در بحث چارچوب ناظر و هم در بحث گرانش و هندسه ريماني آن، اين نگرش فلسفي بهتر مي‌تواند عمل نمايد. تشكر از حوصله‌اي كه به خرج داده و عرايض بنده را مطالعه فرموديد.