• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نسبت عقل و دين 16
  • نظرات : 1 خصوصي ، 16 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + [ادامه پاسخ] 

    درك نسبيّت انيشتين دقيقاً همين‌قدر سخت است. همين است كه مسأله دوقلوهاي زمان او قابل باور نيست. ولي واقعي‌ست. يكي از دوقلوها واقعاً پير مي‌شود و ديگري جوان مي‌ماند. نه اين‌كه فقط ريش او سفيد شود، بلكه واقعاً زمان او با زمان ديگري فرق مي‌كند. زيرا زمان نيز نسبي است. شما اگر نسبيت انيشتين را به خوبي ادراك كنيد، متوجه مي‌شويد كه دقيقاً نفي اصالت ذات است. اصلاً شيء ب به صورت اينديويژوال وجود ندارد. اصلاً‌ يك وجود منحاذ و مستقلي نيست. اصلاً ب به تنهايي هيچ نيست. عدم محض است. بلكه يك ارتباطي شكل مي‌گيرد، يك نسبت. ما كه ذهن‌مان اصالت ذاتي شكل گرفته، تصور مي‌كنيم كه ابتدا دو طرف هستند، بعد نسبت بين آن‌ها ايجاد مي‌شود. اما اين‌جا بالعكس است. اصلاً طرفيني در كار نيست. يك نسبت و يك ربط پيدا مي‌شود، پس از حدوث ربط، دو طرف تحقق مي‌يابند. لذا در اثناي ربط بين ب و ج است كه ب واقعيت مي‌يابد، همان‌طوري كه ج آن را درك مي‌نمايد. حالا يك نسبت و ربط ديگر پيدا مي‌شود و دو طرف آن به تبع اين ربط، حادث مي‌گردد، كه ب و الف باشند. در اين وضعيت، ب واقعاً و حقيقتاً چگال‌تر است و جرم بيشتر دارد. زيرا از ربطي پديد آمده كه سر ديگرش الف است و اين ربط در ضمن سرعتي نزديك به سرعت نور حاصل شده. خيلي سخت است؟! بله، ولي هم نسبيت انيشتين مبتني بر فرع بودن «ذات» نسبت به «ربط» و «نسبت» است، يعني اصالت ربطي‌ست و هم استاد حسيني (ره) اين تفسير را از واقعيت دارد. اين‌جاست كه وجود و ماهيت كه از توابع ذات خارجي و واقعي هستند از اصالت مي‌افتند و تابع «ربط» مي‌شوند...
    پاسخ

    طبق نگرش فلسفي در نظام فاعليت (فلسفه ابداعي استاد حسيني ره)، پروردگار در حقيقت «ربط»‌ خلق مي‌كند و اين ربط‌ها هستند كه تعيّن در طرفين خود پيدا كرده و ما ذات‌هايي را از آن ربط درك مي‌كنيم! حالا اين‌كه يك زمين 3*4 داشته باشيم، بر اساس مبناي نسبيّت، هميشه از رابطه فيثاغورث نمي‌شود مساحت آن را پيدا كرد. زيرا رابطه فيثاغورث تنها در يك وضعيت عمل مي‌كند، وضعيتي كه مشاهده‌گر و زمين مورد نظر نسبت به هم ساكن باشند! اصلاً علوم امروز، پس از نظريه نسبيت، متحوّل شده‌اند. حتي اگر موافق انيشتين نباشيم و جمله «خدا تاس نمي‌اندازد» او را نپذيريم، اگر بوري شويم و هايزنبرگي، اصل عدم قطعيت هم كار را بر ما دشوار مي‌نمايد. طبق نظريات كوانتومي كه همان يك ذره ثباتي هم كه در ربط مي‌شد معتقد شد از دست مي‌رود. اين‌كه وقتي «اطلاع» از شيء حاصل مي‌كنيم، همين مشاهده تأثير مي‌گذارد در وضعيت شيء، و مانع كسب اطلاع دقيق مي‌شود، اين يعني چه؟! يعني طبق نظريه كوانتوم هم «وضعيت شيء»‌ تابع «ربط شيئ‌ با مشاهده‌گر» است. اين يعني اساساً گذشت آن دوراني كه ما فكر مي‌كرديم كه «ما هستيم و يك شيئ، حالا برويم و آن را درك كنيم!» تمام شد. امروز چه بر اساس فيزيك نسبيت و چه بر اساس فيزيك كوانتوم، تمام اشياء جهان هستي، همه مخلوقات، معلّق هستند، تا درك شوند. به محض درك شدن توسط ما هست كه يك تعيّن مي‌يابند، معيّن مي‌شوند يعني. حالا اگر كافر بودن يا مؤمن بودن، بخشي از اوصاف محوري در مشاهده‌گر محسوب گردد، مثل متحرّك بودن يا ساكن بودن، مثل اندازه حركت شيء، اگر اين وصف را مهم بدانيم در فرد مشاهده‌كنند، بر اساس نظريات فيزيك‌دانان معاصر، درك ما از شيء و قطعاً نحوه تصرّف ما در آن و ميزان تغييري كه از ارتباط با ما پيدا مي‌كند فرق خواهد كرد. چه بسا نظريه ريسمان‌ها و خصوصاً نسخه ابرريسماني آن M ناظر به همين «ربط» باشد! موفق باشيد :)