• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نسبت عقل و دين 15
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 
    بنده دانشجوي فيزيک بنيادي هستم و راهي که يافته ام تا گزاره هاي درست را از نادرست در فيزيک تشخيص دهم، را توضيح مي دهم. لطفا اگر جايي از استدلالم را اشتباه مي دانيد، آگاهم کنيد:

    همانطور که در رياضيات زماني که اعداد طبيعي بين يک تا 10 را بررسي مي کنيم، تمام اعداد طبيعي ممکن همين 10 عدد هستند و هر کدام در جاي خود قرار دارند و اگر جاي دو عدد را با هم عوض کنيم در نظام رياضيات دچار اجتماع نقيضين مي شويم.
    به طور مشابه زماني که روي مفاهيم موجود درفيزيک به طور عميق فکر کرده ام براي مثال روي ذرات بنيادي طبيعت (نظير الکترون) و نيروهاي اصلي و ارتباطشان با هم، يک طرح ناقصي از يک نظام زيبايي را احساس کرده ام که هر مفهومي سر جاي خود قرار گرفته و تعويض آن ها منجر به اجتماع نقيضين مي شود! اگر چه هنوز طرح اين نظام در فيزيک کنوني و نيز تصور بنده ار آن بسيار ناقص است ولي وجودش را با تفکر عميق مي توان احساس کرد.
    گزاره هاي نادرست در مورد ذرات بنيادي در اين نظامي که تصور کرده ام جايي نخواهند داشت زيرا که اگر آن گزاره را به درستي تصور کنيم به اجتماع نقيضين مي رسيم.
    ممکن است که پاسخ دهيد که نظام صحيحي که ارتباط ميان ذرات بنيادي را مي دهد، نظام ديگري است که تحت ولايت ائمه قرار دارد نه آن نظامي که تصور کرده ام. آنگاه پاسخم اين چنين است که براي مثال شما همين که اعداد طبيعي را تصور کنيد، ارتباط ميانشان ضرورتا آنگونه است که مي دانيم مگر آنکه يک عددي غير از اعداد طبيعي بياوريد مثل اعداد اعشاري که آنگاه بايد اعداد طبيعي را به اعداد حقيقي تعميم داد. بنابرين شما همين که ذرات بنيادي را تصور کنيد ارتباط ميانشان ضرورتا آنگونه مي شود که در فيزيک بررسي مي کنيم که البته گزاره هاي غلط در اين نظام ارتباطات ذرات بنيادي، با تفکر عميق انشاءالله اشتباهشان مشخص خواهد شد.
    پاسخ

    برادر عزيزم، بازي با مفاهيم كار دشواري نيست. بسياري از فلاسفه از اين كار لذت وافر برده‌اند و مي‌برند. مهم ميزان دقت اين چينش است، چينشي از مفاهيم كه بيانگر «چيزي» باشد، چيزي كه بتواند به كار انسان بيايد و بيهوده نباشد. همين فرمايشات شما... چند نكته ساده درباره آن عرض كنم؟! نخست اين‌كه اصلاً اعداد طبيعي كه 10 تا نيستند، هستند؟! صفر كه اصلاً عدد نيست، «عدم» است. يك هم تازه عدد نيست. زيرا «عدد» يعني تعدّد، يعني تكرار، يعني شمارش. شمارش از دو آغاز مي‌شود. يك قابل شمردن نيست، زيرا تكرار ندارد. انسان با تكرار است كه به «عدد»‌ مي‌رسد. پس جالب اين است كه از نظر فلسفي اگر بنگريم، اگر عقل خود را ملاك درك اعداد قرار دهيم، نه آن‌چه را از مدرسه به ما آموخته‌اند، اولين تعدّد و اولين عدد در 2 واقع مي‌شود. اما اين‌كه در 9 تمام مي‌شود، به حسب آن‌چه شما مبنا قرار داديد، مي‌شود 8 تا. پس 8 تا عدد طبيعي بيشتر نداريم. اما پرسش اين است كه اين‌ها نمادها هستند. علائم يعني. تكراري كه پس از 9 رخ مي‌دهد، با تكراري كه در 9 هست چه فرقي دارد؟ همه‌اش تكرار است. يعني عدد است. اما ما بعد از 9 را بسته‌بندي مي‌كنيم و يك دسته ده‌تايي در كنار هيچ يكي فرض مي‌نماييم. و دوباره عدد بعدي را در يكي‌ها نشان مي‌دهيم. اين‌كه ما در شمارش از دسته‌هاي ده‌تايي استفاده مي‌كنيم ولي مثلاً رومي‌ها اصلاً قائل به دسته‌بندي در اعداد نبودند و براي ده از نماد X استفاده مي‌كردند، آيا اين حقيقت اعداد طبيعي را تغيير مي‌دهد؟ كه شما بتوانيد به اين نحوه دسته‌بندي اعداد اتكا نموده و آن را مبناي يك نظريه علمي و بنيادين در فلسفه و فيزيك قرار دهيد؟!...