وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
نسبت عقل و دين 1
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
بازي بچه داري
به نظر من بعضي جاها عقل نمي تونه درست تصميم بگيره.
اينجا دين کمکش مي کنه.
مثلا اين غربي ها که کل هدفشون اقتصادي و پول است و حتي خانواده رو هم پاش فدا کردم و مروج روابط آزاد هستن..
پاسخ
به طور كلّي، عقل يكي از قواي انسان است، انسان مخلوق است، هر مخلوقي محدود است و توانايي مطلق و نامحدود ندارد. قواي مخلوق محدود نيز محدود است. اينطور كه بنگريم، عقل نيز محدود است و گستره فعاليت نامتناهي و قدرت استنباط و استدلال نامحدود ندارد. اين است كه قطعاً عقل در جاهايي كم ميآورد و از سنجش و بررسي و قضاوت باز ميايستد. آن نقاط به مدد وحي پيش ميرود. تشكر از نظر شما.
+
خانواده ي خانه
سلام عليکم
اول اينکه عنوان مطلب شما نسبت عقل و دينه ، نه اينکه فلسفه و دين ، در ثاني عنوان بحث با علم و فلسفه سازگار تره ، و نکته مهمتر اينکه همونطور که عقلو فلسفه گرفتين ، دينو هم مثلا کلام گرفتين .
ناگفته نمونه که داستان هم يکي دونکته هست ، مثلا پيداشدن علم و دانش ، منجمله فلسفه ي يوناني با پيدا شدن دارالترجمه بود و زمانشم دوران عباسيان و خصوصا مامون عباسي بوده ، براي اينهم که مثلا در مقابل امامان ، خصوصا آقا عالم ال محمد عليه السلام قرار داده شود که موفق هم گويا بود ، مثل موفقيت شما !
برا همين معلم ثاني ها ثاني ارسطو ها بوده ان تا ثاني امامان شيعه !
بنده فکر نمي کنم ايشان ، منجمله شما ، تعريف دقيقي از "عقل" و همچنين "دين" را در نظر گرفته و در رابطه با نسبت ايندو باهم حرف زده باشن .
بد نيس يادآور شوم که امام علي عليه السلام فرموده : اول الدين معرفت ...
البته نه از باب معرفت منطق ارسطويي ! بلکه بقول آقا عالم ال محمد عليه السلام در خطبه ي توحيديه ، اصل حتي عبوديت ، چه رسد به پايه و اساس علم و دانش که بناي اينم بر معرفت و شناخته .
بنا براين ، اگر تعريفي از دين و عقل داشته باشين ، نسبت ميان ايندو هم روشن ميشه .
پاسخ
سلام. همانطور كه در ابتداي بحث آمده، اين نوشتهها كه به 15 قسمت تقسيم شده است، به صورت پرسش و پاسخ است. عنوان «نسبت عقل و دين» البته به اعتبار پرسشهاي بعدي در نظر گرفته شد. اين اولين مطلب همان عنوان خودش را دارد: «بر فلسفه چه گذشته است؟». يكجور مقدمه است كه حول آن بحث شكل گرفت و پرسشها طرح گرديد. شما نواقص و كاستيهاي اين عناوين را بر نگارنده ببخشاييد. از قسمت دوم شايد بيشتر مطلب به آنچه شما فرموديد نزديك شود. قطعاً اگر بخواهيم يك مقاله علمي بنويسيم، بايد از تعاريف آغاز كنيم و عقل و دين و فلسفه و كلام و... همه را متناسب با نياز تعريف نماييم. اما اين سلسله نوشتهها كاملاً تحت تأثير جريان مباحثات و مكاتبات فيمابين قرار گرفته و بيترديد يك مسير شسته و رفته و كتابگونه در پيش نگرفته است. از توجه ارزشمند شما نيز سپاسگزارم.