سلام استاد بزرگوار
بصورت کاملا تصادفي در طول فرايندوب گردي باهاتون آشناشدم
تقريبا بيشتر نوشته هاتون رو يکروزه خوندم
وميخوام باهاتون مشورت کنم
بعد از دوازده سال زندگي آروم ومشترکمان حدود 32 ماه است که اقدام و درخواست طلاق کرده ام اما متاسفانه باتمام مشکلات بوجود آمده ،همسرم قبول نميکنند، ومن باتمام خوبي ومحاسن همسرم متاسفانه ديگه نميتونم ادامه بدم،چون ما هم کفو هم نيستيم
زندگي ما درظاهر و درنظرمردم يک زندگي فوق العاده ايده ال و پاک وعاشقانه ست ولي من دراين سالها هيچ وقت به آرامش واقعي نرسيدم و
آرامشي که انسان از همسرش ميگيرد برايم اتفاق نيفتاده
بدنبال يک زندگي ساده اي هستم که بتونم درکنار همسرم به ارامش برسم و مسير رسيدن به خدا رو با تمام وجودم وباعشق طي کنم
من تواين زندگي نه ميتونم به معنوياتم برسم نه به تربيت فرزندم و...
به نظرتون چيکار کنم؟
همه ميگن تو خودخواهي
بخاطر پسرت ،بخاطر خوبياي همسرت بشين
اما اينطوري ترس خسرالدنيا وعاقبت دارم
ميشه کمکم کنيد؟