وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
نگاه صدر به سازمان حوزه
نظرات :
0
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
توكلي
به نظر ميرسد كه ايشان بيشترين علت را در سستي و غفلت و سهل انگاري ميدانند كه اگر از نظر روانشناسي بخواهيم بررسي كنيم شايد علت اين سستي در نوع پاداشهاي اين دو جبهه باشد . از آنجايي كه پاداشهاي جبهه باطل پاداشهاي مادي و ظاهرا سهل الوصول تري هستند ( ثروت ، قدرت ، .. ) انسانهاي عجول و كوته بين كه متاسفانه اكثريت انسانها را تشكيل ميدهند براي رسيدن به آن تمام تلاش خود را به كار ميگيرند ( تشكيل گروه ، نقشه توطئه و ... ) و جالب اينكه در دنياي واقعي بر اساس سنت هاي برحق الهي به نتيجه نميرسند ( مثل عمر سعد ) . و در مقابل مسلمانان متاسفانه به خاطر ديد محدودي كه در مورد دين دارند انگيزه زيادي براي پرداختن به آن ندارند در حالي كه اگر حتي فقط نسبت به قدرت دستورات دين در ساخت زندگي موفق دنيايي اطلاعات كافي داشتند بسيار با انگيزه تر ميشدند . اما متاسفانه شايد نتيجه دينداري در ذهن آنها بهشت مبهمي در هزاران سال ديگر باشد كه آنهم در اين روزگار جهل پرست از چپ و راست مورد ترديد قرارا ميگيرد . ان شاالله بزودي خواهد آمد روزي كه تمام دانشندان و علما جواب همه سوالات و چاره همه دردها را در ديني خواهند يافت كه صدها سال رها كرده بودند و در علوم ناقص بشري به دنبال جواب ميگشتند . پوزش از زياده گويي، موفق باشيد. اللهم عجل لوليك الفرج
پاسخ
فرمايش شما صحيح است. مرا ياد خاطرهاي انداخت كه درباره استاد سيدمنيرالدين حسيني(ره) شنيدم. ميگويند يكي از علماي حوزه (نام نميبرم، ايشان هنوز در قيد حيات هستند و بسيار معروف) از سفري خارجي باز گشته. در جمعي نشسته بودند با استاد حسيني(ره). مي"گويد: «آقا نظم اينها را نديديد، در چهارراهها همه ماشينها توقف كرده و بسيار ترافيك منظمي دارند». استاد ما حاضرجوابي ميفرمايند و ميگويند: «غلظت كفر آنها چقدر است كه ايشان را به چنين نظمي كشانده، متأسفانه عمق ايمان ما به اندازهاي نيست كه ما را منظم كند!» حقيقتاً كه كفار براي دنياي خود نظم يافتهاند. حرص به دنيا توانسته نظم ايجاد كند، ما را كه نبايد حرص به دنيا منظم نمايد، اما حرص به آخرت را هنوز به كفايت نداريم. (استاد ديگري داشتم كه الحمدلله خدا مرا از وي برهاند. او زودتر از ده صبح از خواب برنميخواست و يازده كه سر درس حاضر ميشد همچنان خوابآلود بود! هر وقت نيز صحبت از وضعيت جامعه مي:كرديم، با لحني بسيار شل و وارفته و با لبخند مي"گفت: «عجله نكنيد، ما حالاحالاها وقت داريم!» اين حالاحالاها را هم خيلي ميكشيد! كتمان نميكنم كه اين اهمال در حقير هم بيتأثير نبوده. تا زماني:كه چنين افرادي ميان ما هستند... خدا به فريادمان برسد.)