• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : همزادپنداري ِ نام
  • نظرات : 3 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + راست قامت 
    يک وقتي بنظرم در سايت مرکز خدمات حوزه اسم شما به عنوان مدير بخش فن آوري اطلاعات نوشته شده بود، چرا آنجا را ول کرديد؟ يا همين سايت پارسي بلاگ ، چرا توسعه پيدا نکرد تا مثل سايت کلوب و فيسبوک بشود، يعني از سيستم وبلاگ دهي به شبکه اجتماعي مثل کلوب و فيسبوک تبديلش نکرديد؟
    بهرحال فکر مي کنيد برنامه نويسي آپ هاي اسلامي براي موبايل (چند زبانه و بين المللي سني و شيعه) درآمد بسيار کلاني خواهد داشت؟ از صفر شروع کنيم چقدر وقت و زمان بايد برايش بگذاريم؟
    هيأت علمي دانشگاه شدن و کار پژوهشي در مؤسسات حوزوي و تدريس سطوح مختلف در حوزه (مشاغل معمول طلاب متوسط به بالا) درآمد ثابت و تضميني دارند، اين کارها بهتر است يا ريسک برنامه نويسي موبايل با درآمد احتمالي بسيار بالا؟ مي شود جمع بين هر دو کرد ي؟عني هم تدريس در حوزه هم برنامه نويسي
    پاسخ

    در دنيا همه كار مي‌شود كرد، از هر كاري هم مي‌توان درآمد كسب نمود، فقط همّت مي‌خواهد و روابط اجتماعي قوي. انساني كه همّت والا داشته باشد به هر چه بخواهد مي‌رسد، مگر اين‌كه «حسّاس» باشد. به چه؟! به تكليف. انسان اگر نسبت به امر تكليف خويش حسّاس باشد نمي‌تواند ادامه دهد، نمي‌تواند در كاري ثابت قدم و استوار بماند، مگر اين‌كه در آن كار هر روز و پيوسته در خدمت اسلام باشد و اين پيشرفت را ببيند. حقير مدعي نيست، ولي بارها رخ داده كارهايي را رها كردم كه در آن به نظرم فساد آمد. مثلاً فلان‌جا بودم و فلان شخص ديدم فلان پروژه را تعريف كرد كه آب به آسياب مشتي مدعي اصلاح‌طلبي مي‌ريخت، رها كردم. فلان جاي ديگر ديدم تلاشي كه حقير مي‌كند به جيب كسي مي‌رود كه جاي ديگر دارد فلان پروژه‌ها را با فلان اهداف ديگر پيش مي‌برد، رها كردم. فلان مكان ديگر ديدم فلان رئيس به جهت اميال خود فلان اهداف را تغيير مي‌دهد و كار را از مسير صحيح خارج مي‌كند، تا بيشتر رئيس بماند. ديدم زورم نمي‌رسد، رها كردم. تصميم گرفتم يك وقتي كه مثل شتر لبون شوم. دنبال كاري بروم كه آب به آسياب دنياخواهان نباشد. شايد اشتباه كرده باشم، شايد بسياري از تشخيص‌هايم ناقص و توهّمي بوده باشد، ولي چه كنم كه انسان به تكليف ظاهري مكلّف است، نه واقعي. وقتي فكر مي‌كني، مشورت مي‌كني، تمام شواهد ظاهري هم دالّ بر كلاهبرداري است، نمي‌تواني سر در آخوري كني كه مي‌پنداري علفش را مسموم كرده‌اند. گمان مي‌كنم، تنها گمان مي‌كنم، شايد خدا لطف نمايد و اين گمانم حق باشد، گمان مي‌كنم هرگز دست به مال حرام نبردم. مال حرام آن است كه بودجه كاري كه با 2 ميليون جمع مي‌شود را 20 ميليون بنويسي. مال حرام آن است كه بودجه رديف الف را به ناحق به رديف ب منتقل كني و بعد هم به ناظر سازمان برنامه دروغ بگويي و به جاي چهارنفر ديگر جعل امضاء كني. مال حرام آن است كه قراردادهاي خلاف واقع بنويسي و گمان كني داري به اسلام خدمت مي‌كني! خدا را شاهد مي‌گيرم كه از اين فعاليت‌هاي خلاف شرع در بسياري از مؤسسات خودمان در رنج بودم و هستم و اميد كه تا آخر عمر باشم. إن‌شاءالله كه در تشخيص خود اشتباه كرده باشم و همه اين بزرگواران كاملاً شرعي عمل نموده باشند و بنده به جاي «حسّاس» بودن «وسواسي» بوده باشم. درد وجود انسان را مي‌گيرد،...