وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
تبديل اطلاعات كتابخانه ملّي به اكسل
نظرات :
2
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهدي
با سلام
بنده بر خلاف نظر كاربر گرامي و شما به شدت اعتقاد به اقيانوس كم عمق دارم البته انسان بايد در يكي دو زمينه تخصص داشته باشد چرا كه دنياي امروز در بعضي موارد به تخصص نياز دارد ( مثل فعاليت اقتصادي) ولي انسان جهت كامل شدن عقل و گرفتن تصميمات درست نياز به احاطه به علوم مختلف ( حداقل مباني آنها ) دارد و بنده تعريف دقيق عقل را همين ميدانم ( بررسي يك موضوع از نظر علوم مختلف و گرفتن نتيجه بر اساس وزن ارزشي هر يك از آنها و نتيجه گيري كلي ) كه اتفاقا دليل برتري اسلام دقيقا در همه احكام همين است . يعني ممكن است يك حكم از نظر يك متخصص ( مثلا روانشناس يا سياستمدار ) درست نباشد ولي اسلام برآيند تمام ابعاد را در نظر ميگيرد . و اگر به بزرگان تاريخ كه اشاره فرموديد دقت كنيم اتفاقا به نظر من موفقيتشان به خاطر اشراف به علوم مختلف بوده ( مثلا امام خميني مسلما رهبري موفقشان به خاطر شناخت خوب از تاريخ ، جامعه شناسي ، احكام دين ، روانشناسي ، سياست و ... بوده است ) وگرنه بطور مثال يك متخصص فقه كه هشتاد سال تخصص كسب كرده و فكر ميكنم از باب كسب تخصص هيچ علمي در جهان اينگونه مفصل و طولاني نيست وقتي در برابر يك سوال اقتصادي مفهوم سوال را به خاطر ضعف درك مباني اقتصاد درك نميكند چه حكمي ميتواند بدهد ( البته درباره آنچه درك كرده حكمش درست است اما مشكل اينجاست كه درست درك نكرده است ) . خود شما وقتي در زمينه كامپيوتر دانشي داريد اين باعث ميشود كه ديد جوان امروز به روحانيت تغيير كند . اگر شما فردا با او سخن از مضرات تكنولوژي بگوييد به عنوان يك آدمي كه چيزي از تكنولوژي نميفهمد به شما نگاه نميكند . اين ديد او به شما از آوردن هزار دليل تخصصي كارآمدتر است . و اتفاقا يكي از انتقادهاي من به روش مروجين دين در دنياي امروز همين تك بعدي بودن است . با تشكر و پوزش از زياده گويي و آرزوي موفقت
پاسخ
تشكر از فرمايشات نغز شما. مرا ياد جملهاي انداختيد كه حدود 13 سال پيش از طلبهي مهندسي شنيدم: «اتفاقات مهم و جديد در چهارراههاي علوم ميافتد». معتقد بود در مكاني كه دو يا چند علم تلاقي ميكنند، حرفهاي تازه در آنجا ظهور مييابند. مثلاً همين مرحوم آخوند خراساني خودمان، اگر چند ماه خدمت حكيم ملاهادي سبزواري فلسفه و منطق نخوانده بود، آن همه نوآوري كه در كفايه هست روي ميداد؟! چه چيزي اصول فقه بعد آخوند را با قبل آخوند متفاوت نموده است كه كفايةالاصول را نقطه عطف علم اصول قرار داده؟ به نظر پارهاي همين واقع شدن در تقاطع فلسفه و اصول است! إنشاءالله خداوند به ما توفيق دهد كه راه صحيح را بشناسيم و همّتمان والاگرداند كه در آن طيّ طريق كنيم. ياد آن سخنراني آقاي جوادي آملي به خير، از اجلاس هزاره اديان كه بازگشتند، چنين عباراتي به كار بردند، واژه «اقيانوس» مرا به ياد آن انداخت: «آنان كه از سه طرف به اقيانوس متصلند اقيانوسي ميانديشند، آنانكه در وراي ابرها ميزيند جهاني ميانديشند...!» خدا كند همچون اقيانوس هم «وسيع» باشيم و هم «عميق»، اما نه به اندازه تاريكي آن تاريك! «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» (نور:40)