• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : تبديل اطلاعات كتابخانه ملّي به اكسل
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سيد س 
    باسلام
    آقاسيدعزيزخيلي خلاصه ميگم:من چندروزه که مطالبتونو در آدرسهاي مختلف ميخونم فهميدم آدم مستعدي هستين اما رک ميگم در منش و روشتتون نوعي تشطط وجود داره. عزيزم از اونجايي که خودم هم شباهاتي باشمادارم اما بحمدالله دارم خودمو يکپارچه ميکنم تا فقط در يک مسير قدم بردارم تا بتونم گوشه اي از مشکل را حل کنم و خودم هم به آرامش برسم.توصيه برادرانه اي به شمادارم:دنياي امروزي دنياي هجم انبوه اطلاعات در عرصه هاي گوناگون هست که عقلا ميطلبه هر کسي در يک کار ماهرومتخصص بشه ووقتي سنت ي کم بالابره تازه مث من ميفهمي که کارهاي پراکنده در عرصه هاي مختلف به ويژه در عرصه هاي رايانه کار يک طلبه نيست و طلبه بايد فقط از اين ابزار درجهت اهداف متعالي و محض کسب علم- همان علمي که نور هست- استفاده کنه و بيش از اين براي اين ابزار وقت گذاشتن شما رو دچار خسران و پشيموني اي خواهد کرد که شايد براي جبران بسيار دير باشه و بهارجواني رو ازدست داده باشيد.خوبه که همه استعدادونيروتون رو جمع کنيد و متمرکز در يک موضوع ناب معرفتي بشيد تا به همون هدف گمشدتون ک بارها در نوشته هاتون اشاره داشتيد نزديک بشيدوبه نظرميرسه از باب علم و معرفت يعني اميرالمومنين استمدادبطلبيدوهمه اشتغالات زائده رو خالصابراي نيل به اين هدف متعالي کناربزاريد. علي يارت
    پاسخ

    و سلام خدا بر عباد مخلص. حقيقتاً كه چنين است. يادم هست نوجوان كه بودم درباره شريعتي نقدي شنيدم و از خاطرم نرفت: اقيانوسي از اطلاعات بود با يك بند انگشت عمق! نمي‌دانم از كه و كجا و نمي‌توانم قضاوت كنم آيا چنين بود يا خير. اما پذيرفتم كه گستردگي اقيانوسي هم به كار انسان نمي‌آيد، اگر عمق نداشته و سطحي باشد. آن‌چه به كار آيد تخصّص است و تخصّص عمق مي‌خواهد و عمق تمحّض مي‌طلبد و تمحّض به محض بودن و حصر در يك رشته حاصل مي‌شود. بايد همه اطراف و اكناف را زد، حواشي را رها كرد، علوم پراكنده را كنار گذاشت و به حاقّ متن پرداخت. پرنده‌آي كه به هر شاخه‌اي بپرد و از هر زميني دانه برگيرد، نحلي كه شهد هر گلي بمكد و هر گلبرگي بنوازد و همه با هم ملغمه نمايد، عسلش هم درمانگري نخواهد داشت؛ نه كوهستاني مي‌شود و نه دشتستاني. آنان كه تاريخ را متأثر نمودند و نامشان جاويد شد، محض تخصص خود مستدام شدند و پراكندگي وانهادند. با تمام وجود به اين‌چه مي‌گويم معتقدم و آن‌چه فرموديد باور دارم. اما به ورطه عمل كه مي‌رسد... گاهي انسان زمين‌خورده نفس خويش كه مي‌شود، هوي كه غلبه بر خرد مي‌نمايد و تغيير مسيري پديد مي‌آيد... خدا حفظ كند آقاي قرائتي را، نيك فرمود كه: آن‌كه به چاقويي چشم كور نمايد، تا ابد كور است و اين چشم بينايي‌اش باز نگيرد. پاره‌اي خطاها از دنباله انسان پاك نمي‌شود و سياهه عمل را رها نمي‌نمايد. اين‌جاست كه عقل مي‌گويد: روغن ريخته را نذر كردن به كه به چاه زمين سپردن، بلكه گرسنه‌اي به همانش احتياج افتد! وقتي كار برنيايد و دست از بسياري كوتاه باشد، به كم بسنده كردن و «تمام» ِ آن را وقف نمودن شايد بي‌خِرَدي نباشد و شايسته ذمّ نگردد، تا نظر اساتيد فن چه باشد و عقلا چه پسندند. اگرچه آبگير كوچك سيراب نمي‌كند، به تر كردن رهگذران دلخوش بودن، بلكه خدمتي، شايد در حدّ رفع تكليف، اگر چه نه نيل به تعالي، نصيب زمين‌خورده كند. تشكر از فرمايش شما. از خدا مي‌خواهم راه اخلاص را نشانم دهد و از اين تشتّت برهاندم و تحيّر را از حقير بگرداند كه معترف به «كيش شخصيت» خويشم، آن‌چه از كلام انسان بارد نتوان كتمان كردن، دم خروس به قسم حضرت عباس(ع) هم راست نمي‌شود. سپاسگزار شما هستم كه وقت خود را براي وعظ و نصح مصروف نموديد، بلكه همين تذكرات دوستان غفلت را پايان دهد و عزم حركت استوار گرداند. اجرتان با پروردگار.