• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : پخت تفكيكي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + sarv 
    بي نظير نوشتيد و مرتبط ساختيد.
    اما من فقط در مورد بخش آشپزي نظرم رو ميگم؛ به قدري زيبا نوشتيد که طعم ها براي من خواننده هم قابل حس بود:)
    علاوه بر اينکه ما ايراني ها غذا رو زيادي با هم مخلوط ميکنيم، هنگام خوردن غذا به آنچه که ميخوريم فکر نميکنيم و دنبال طعم ها نيستيم و فقط دنبال سيري هستيم!!
    يه بازي که مادرم وقتي کوچولو بودم با هم انجام ميداديم اين بودکه، چشمام رو مي بست و غذا يا ميوه ها يا هر خوراکي ديگه رو برام داخل يه بشقاب ميذاشت که من تست کنم و طعم ها رو ياد بگيرم و بگم که چي هست و يا چه چيزايي داخل اون غذا هست(بي نظير بود...)
    راستي يه غذايي که من به همين شيوه اي که شما گفتيد(پخت تفکيکي) درست ميکنم،چيکن استراگانف هستش، فوق العاده ميشه.
    اين غذا رو به همه پيشنهاد ميکنم.:)
    پاسخ

    از نوع «بيف» آن را تست كرده‌ام، گوشت گوساله و خامه. بچه‌ها خيلي رغبت نشان ندادند. شايد من نتوانستم به خوبي از پس پخت آن برآيم! اما «چيكن» آن را، كه ظاهراً فيله مرغ با خامه باشد، اين را تست نكردم تا به حال. شايد روزي تستش كنم. ممنون از پيشنهاد شما. تشكر.
    + سيد 
    سلام
    در ابتدا وقتي ديدم فيزيکي هم تورق کرديد بر کتاب حکيمان
    گمانم برفت که حداقل منطقي منسجم خواهيد داشت
    ليک آرزويم برفت بر خاطرات...
    جسارت حقير را ببخشيد ليک
    تعارض در نظرات
    متدولوژي متکلمانه
    و شعار زدگي
    نيز انگار در تمام حوزه هاي علميه و کليساها قصد مفارقت ندارند :-)
    پاسخ

    سلام. شرمنده كه آرزويتان بر باد دادم. دعا بفرماييد تا توفيق انسجام منطقي بيابم و كلامم از ابتدا تا انتها، ثبات و يكنواختي يابد. اين‌ها همه از ضعف نگارنده است، كه قدر نعمت‌هاي خدا ندانست و عمر به بطالت گذراند (و مي‌گذراند متأسفانه) و همّت ضعيف، سستي غالب، دل و زبان در تخالف، راه تناقض مي‌پيمايد و سلوك واحدي ندارد. خدا بر چون مني رحم آورد و به عقاب خويش نكشد، بلكه از فضلش اين همه ندانم‌كاري‌ها را ببخشايد. شما نيز دعايي بدرقه راهم كنيد. تشكر از توجه‌تان به حقير و تذكر به خطاها و ضعف‌ها. اميد كه تأثير نهد و بالاخره بفهمم با خود چندچند هستم.
    سلام سيد / از بس با پشتيباني فني تماس داشتم و جواب ندادن مجبور شدم با شما مکاتبه کنم .
    قسمت بايگاني يادداشتها کار نميکنه چندتا وبلاگ هم امتحان کردم همين مشکل وجود داره وقتي پست مورد نظر را انتخاب ميکنيم و گزينه منسوب کردن را ميزنيم اصلا ياداشت را آرشيو نميکنه دقيقا گزينه (منسوب کردن) کار نميده / ممنون ميشم پيگيري کنيد
    پاسخ

    من همين الآن امتحان كردم و كار كرد. دقيقاً دگمه قرمزنوشته «منسوب كردن» را امتحان كردم. من از كروم استفاده مي‌كنم. اما مشكل از عدم اجراي اسكريپت‌ها در فايرفاكس 12 است. در حالي‌كه فايرفاكس فعلي نگارش 26 است. نمي‌شود توقع داشت كه يك سايت با تمامي نگارش‌هاي مرورگرها كار كند. شما بالاخره روزي ناگزير هستيد ويندوز xp خود را به 7 و فايرفاكس خود را به آخرين نگارش تبديل نماييد. اگر قرار باشد روي فايرفاكس 12 كار كند، اين كار را بايد برنامه‌نويسان پارسي‌بلاگ انجام دهند. ولي تا حل نشده، شما مي‌توانيد از IE يا Chrome استفاده بفرماييد. بنده فقط در سال 83 و راه‌اندازي اوليه همكاري داشته‌ام با دوستان و سال‌هاست فقط رفاقت و دوستي دارم و نه همكاري. اگر براي «مدير» ايميل ارسال فرماييد و بگوييد مشكل در فايرفاكس 12 است، شايد برطرف نمايد. ياعلي
    + اميد 
    اگر دختر مانند برادرانش باشد . اگر ،
    و اگر نباشد!
    و اگر زماني بوده ولي امروز نباشد!
    براي پاسخگويي به بچه ها به جوابهاي قانع کننده تري نياز است .
    تعداد کساني که مادر را مقصر نمي دانند کم نيست ! ! !
    پاسخ

    بله... اي كاش نبود... اي كاش حداقل امروز تغيير كرده بود و ديگر مفتون پدر نمي‌بود، آري... كاش... اما آرزوهاي شما محقق نشده است. آن روز همسايه قصد پادرمياني داشت، سيد معزّز و بزرگواري بود كه آن حرف را زد. داخل قضايا شد و با خود دختر هم‌كلام. سپس پسر را خواست و تير خلاص را زد: اين كار راست نمي‌شود! متأسفانه دختر همچون برادران بود. اين را بارها در دادگاه و ساير مجامع و جلسات اثبات نمود. اما امروز... شما پيامك‌هايي كه صاحب پرونده به بنده دادند و بر وبلاگ گذاشتم را ملاحظه بفرماييد. تا همين چند ماه اخير هم پيامك دارد. خبر از اين طرف و آن طرف هم مي‌رسد. تقريباً مي‌گويد: هر ماه يك پيامك در اين چند وقت بوده، گاهي دو ماه يك پيامك. آخرين پيامك مربوط مي‌شود به حدود يك‌ماه پيش، در پيامكي كه به بنده نشان داد نوشته‌اي با اين مضمون ديده مي‌شد: سر قبر حاج آقا هستم، تو الآن كجاي اين تفكر جديد هستي؟! البته پسر مي‌گفت كه جواب نداده به اين پيامك. اما فحواي كلام اين است كه زن سابق همچنان در مرض خودشيفتگي مي‌سوزد. طعنه زده به پسر كه امروز به گمان خود داخل در يك مكتب و فرقه‌اي است كه پسر نيست. با اين پيامك اثبات كرده كه همچنان مفتون است. آري برادر... قصه مفصلي است. دردي است كه دير درمان مي‌شود،‌ اگر بشود. شايد «آرزو» باشد، ولي «اميد» ديگر نيست!
    + اميد 
    برادر حب و بغض نمي گذارد به وحدت فکر کنند. همه فکر مي کنند به تکليفشان عمل مي کنند و مردم هستند که قرباني اين لجبازي ها مي شوند. حکايت اينها مانند همان است که سه فرزندش را از داشتن مادر محروم کرد بخاطر لجبازي با پدر زن.
    غافل از اينکه همين فرزندان در آينده نه چندان دور پدرشان را محاکمه مي کنند که چرا به خاطر برخي لجبازي ها و خودخواهي ها چنين ظلمي به آنها کرده است.
    مردم هم عاقل هستنند روزي وحدت شکنان را محاکمه مي کنند.
    پاسخ

    مشكل حبّ و بغض نيست. حبّ و بغض در همه انسان‌ها هست و بايد باشد. هيچكدام از اين آدم‌هايي كه رئيس دولت‌ها شده‌اند دشمن خوني نيستند تا كينه شتري داشته باشند. اتفاقاً حبّ و بغض‌ها معمولاً در مسير اسلام است و هم‌سو. مشكل در خودخواهي پنهان است، نوعي خودخواهي مذهبي كه بين متديّنين مرسوم است، نوعي تكبّر كه مؤمنين را مي‌‌گيرد. زمان خدمت كه مي‌رسد، مي‌پندارند فقط «خود» مي‌توانند حل مشكل نمايند و هيچ انسان ديگري توان ندارد. نوعي تكبّر كه گمان مي‌كنند تمام راه‌حل‌هاي عالم تنها در جيب آنان ريخته مي‌شود و فقط آنان هستند كه منزل‌گاه الهامات الهي مي‌باشند. هماناني اين بلا را سر ملّت مي‌آورند كه قائل به انحصارند و هيچ طريق ديگري برنمي‌تابند. هر كلام ديگري را ناحق تصوّر مي‌كنند و همه را ضالّ مي‌دانند. اينان هيچ خدمتي به نظام اسلامي نمي‌كنند مگر زماني كه قدرت را كسب نمايند. آن‌گاه غروري كه مختصّ مؤمنان ضعيف است مي‌گيردشان و آن بد غروري است. گناهكار در درگاه خدا ناله و زاري مي‌كند از كچ‌فهمي‌ها و بدرفتاري‌هايش، ولي جهل مركّب در اين قشر مذهبي نوعي جاهل متنسّك مي‌سازد كه راه‌ها را به روي ديگران مي‌بندد. آن كه اشارت به زنش داشتيد، خطاست اگر كسي بپندارد از سر لجاجت با مسعود ملعون زن را رها نموده است. چنين نيست كه اگر بود، همان سالي كه مسعود طريق ناصواب پيش گرفت چنين مي‌كرد، نه يك‌سال بعد. اسناد و مدارك صوتي و مكتوب موجود است و در http://chamankhah.ir به نمايش درآمده. صداي مسعود هست كه به دخترش توصيه طلاق مي‌كند، تا مسئول بخش خواهران «حسينيه انديشه» شود! دختر براي اطاعت از پدر رفت تا به جايي برسد؛ به «هويت اجتماعي». نتيجه چنين محاكمه‌اي پيشاپيش معلوم است. وقتي همسايه دست چپي مي‌گويد: اين شش پسر كه مفتون پدر هستند، اگر دختر نيز مانند برادرانش باشد هيچ راهي براي اصلاح ذات‌البين نيست! تشكر از توجه شما.
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ يكشنبه 24 آذر 92 نوشته (پخت تفكيكي) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سپاسگزارم. نظر لطف حضرتعالي به حقير بوده است اين گزينش. مؤيد باشيد إن‌شاءالله در پناه حق.