وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
روز قدس
نظرات :
1
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ف الف
آمين
پاسخ
معمولاً روزي هفت هشت بار چاي ميخورم. هر بار دو يا سه ليوان ميريزم و با سيني ميآورم کنار دست خودم. بچهها هم هميشه اختلاف دارند و منازعه، چه کسي سيني را به آشپزخانه باز گرداند. چون تشکر محکمي ميکنم، از برنده، سر دريافت چنين افتخاري رقابت دارند. مدتي است معضل مذکور را با قرعه حل کردهام، پِچ مياندازيم يعني، مريم ميگويد: هر کي مث بابا بي.............اره! و همگي دستهاي راست را جلو ميآوريم؛ رو يا پشت. چند وقتيست کوچيکه هم به بازي آمده، سيدمرتضي، اما هميشه کف دست را ميآورد. براي اينکه دلش نشکند، گاهي کف ميآورم، تا او سيني را ببرد. درست مثل همين الآن که مشغول مطالعه کامنت شما بودم. سيني با سه ليوان را سيدمرتضي برد آشپزخانه، چون من بهش تقلب رساندم. چون ميدانم هر کدام دستش را چطور ميآورد. بچهها الگوريتمهاي رفتاري سادهاي دارند. هر بار يک ترتيب خاص در بازي دارند که کاملاً قابل پيشبينيست. نميدانم خدا چند بار به من تقلب رسانده است. اما وقتي به گذشته مينگرم، موفقيتها و نجات از شکستها... خدا چقدر زياد تقلب ميرساند، اصلاً يکجور که هيچکس هم نفهمد، حتي خود آدم. کمکش شرمنده نميکند بنده را. فداي مرام و معرفتش.