راه ما ..کج راهه شد يوسف بيا
يک!هزاران جاده شد يوسف بيا
دل اسير چشم دنيا کرده اند
شهر پر از دلداده شد ؛يوسف بيا
خود اسيران ؛دم ز ياري مي زنند
خودپرست؛!آزاده شد ،يوسف بيا
خون دل جوشد ز جان عاشقان
غم ز هجران زاده شد،يوسف بيا
عاشقي رسم بلاکش هات بود
حال رسمي ساده شد. يوسف بيا
خوبي کنعان ز يادش مي رود
پيش پا افتاده شد يوسف بيا
چشم بر راهم؛ زليخاي توام
مصر تو آماده شد.يوسف بيا
چشم ظاهر بين اين مردم ز بس
مست صدها باده شد. يوسف بيا
عشق از بس که تنها مانده است
از نفس افتاده شد يوسف بيا