آن آينه ام که خرد خردم بي تو
يک عمر به درد ..دل سپردم بي تو
گفتم که بيايي و دوايم باشي
آخر تو نيامدي و مردم..بي تو
آن شيشه اي ام که تو تگرگم بودي
يک عمر فريب داده..مرگم بودي
حالا که مي روم مرا مي خواهي
حيف از بهارم که تو برگم بودي
اسدي