• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : تهران گردي!؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + .... 
    نه هنوز به اين قسمت از زندگي فعلا نرسيدم
    قصه قصه ي همان خانواده اي هست که گفتيد اگر خانواده من نوخ دار و نتيجه دار هم بشوند اين خانواده دست بردار ما نيستن!!!!
    من رو مريض حرفهاشون کردن:(
    پاسخ

    وقتي نگاه مي‌كنيم و مي‌بينيم تقريباً تمام پيران به سنّت‌ها مي‌چسبند و تمام جوان‌ها سنّت‌شكن و نوآور بار مي‌آيند، اين‌كه جوان‌ها ريسك‌پذير و اهل خطرند و با بالا رفتن سن، معمولاً همه مردم محافظه‌كار مي‌گردند، آدم به شك مي‌افتند كه نكند رازي در پس اين خصلت‌ها نهفته و چيزي ار غريزه و فطرت در آن تأثير دارد. آري، به نظر مي‌رسد چنين است. خداوند جوانان را مأمور پيشرفت تمدن نموده است و پيران را محافظ باورها و سنّت‌ها. وقتي در روايات مي‌بينيم كه پيران را «رهبران» خانواده مي‌نامند، انگار مي‌فهميم كه در كشاكش «حفظ» از سوي پيران و «تغيير» از سوي جوانان، بايستي كه جايي در اين ميانه يافت كه جامعه با ميانه‌روي پيش رود. البته كه بهتر است پيران‌مان عاقل باشند و بر باورهاي ناروا پاي‌ نفشارند و جوانان‌مان نيز، تا هر تغيير نابه‌جايي را طلب ننمايند. اما تا وقتي انسان انسان است و مقهور نفسانيّات، تا هواي نفس هست و مانع تعقّل و تفكّر سره مي‌گردد، طبيعي‌ست كه اين جنجال بيهوده كش پيدا مي‌كند و رنج‌آور مي‌گردد. چاره چيست؟! جز اين‌كه پير ياد بگيرد «متقاعد» سازد به جاي اين‌كه «تحميل» نمايد و جوان نيز بياموزد تا «ادب» نمايد و حرف دل خود را بگويد، به جاي اين‌كه «برآشوبد» و با قهر كردن و نگفتن حرف دلش، غصه‌ها را درون بريزد و بر بار خود بيافزايد. آن طايفه از اين‌كه دخترشان را به جواني داده‌اند كه موافق سنّت‌هاي خود نمي‌دانستند هنوز در كينه‌اند و براي بازگرداندن امور به مسيري كه موافق خرافات‌شان است تقلا مي‌كنند و اصرار بيهوده مي‌ورزند. جوانشان نيز به جاي اين‌كه چالش را «حل» نمايد، چند دهه است راه دشوار پشت كردن و دفاع نكردن را برگزيده است و امروز شما وارث آن تناقضيد. در حالي‌كه راه «ميانه» از وسط پارادوكس‌ها مي‌گذرد، نه دو سر آن. :)