• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : احضاريه جديد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صبر 

    من جاي تو بودم وکيل مي گرفتم و هر روز يکي شان را مي کشيدم دادگاه ويژه . يک روز پدرش را يک روز برادرش را يک روز دايي اش را. شکايت و آبروبردن هم که در اين مملکت راحت ترين کار است. باور کن جا مي زدند. مادام که آن پير افعي که پشت اين ماجراست ضرر زيادي نمي پردازد همين آش است و همين کاسه. به راحتي مي توان هزينه اقدامات ايشان را به شدت بالا برد. از ما گفتن !
    پاسخ

    سكوت را بيشتر مي‌پسندم. بگذار هر چه مي‌خواهند تقلاّ كنند. آخر اين دنيا مگر كجاست؟! گمان مي‌كنيم چند روز زنده هستيم؟ وقتي نظريه رشته‌ها در فيزيك را مي‌خوانم، اين همه دنيا كه مي‌توانند موازي هم باشند، هفت آسماني كه خداوند توصيف فرموده، احساس مي‌كنم تمام دنيا لحظه‌اي بيش نيست و قطعه‌اي كوچك از خلقت خداوند و ما حالاحالا كار داريم در عوالمي كه اصلاً توجهي به آن‌ها نداشته‌ايم. هزاران چشم از ده‌ها بُعد موازي اين عالم در حال ديدن ما هستند و ما چه غافليم. چقدر تلاش كنيم براي اين‌كه دو روز بيشتر احساس غرور و پيروزي داشته باشيم. پيروزي در چه؟ در جنگي كه اگر آتشش را افروخته‌تر كني، بيشتر در آن مي‌سوزي. بگذار تمام تلاش خود را بكنند، براي چيزي كه هرگز به دست نخواهند آورد. پيروزي براي آنان، توهّمي بيش نيست. مادرم مي‌پرسيد براي چه اين كارها را مي‌كند؟ گفتم بسيار ساده است، احساس شكست مي‌كند، هم فرزندان را پس داده و هم مطلقه شده، حالا احساس غبن دارد كه به كمالي كه مي‌خواسته دست نيافته. آتش دعوا پايين آمده و دودها كنار رفته، تازه دارد مي‌بيند چه ضرري كرده، طاقت ندارد، فوت مي‌كند كه گر بگيرد كه هوا غبارآلود شود كه اول خودش و بعد ديگران نبينند چه خطايي واقع شده. آسوده هستم به اين سبك‌بالي. تشكر! :)