شب شد..دوباره عشق تو آمد به سر زد
بر ريشه و اندام من تيش و تبر زد
بادي که گندمزار مويم را به هم زد
با من ميان باغ مستي ها قدم زد
با منقل عشق تو عادت کرده ام من
امشب براي تو هوس اورده ام من
از دست تو خيلي پريشانم...عزيزم
امشب براي قتل ميمانم ...عزيزم
امشب کمي بايد جنايتکار باشم
چاقو کشم...عشقي کشم..مکار باشم
امشب براي تو سياست ميکنم من
خود را زدست عشق راحت ميکنم من
حالا ببين من نقطه ي پايان دردم
عشق تو را از صفحه ي دل پاک کردم
حالا که مستي فرصت خوبيست ديگر
من کشتمت..امشب تنت خونيست ديگر
راحت شدم...فرياد مستي ميکشانم
او نيست ديگر...نيست ديگر..نيست ديگر