نگاه من به پنج گنبد قشنگ جمکراني ات
مرا صدا مي زند...صداي مهرباني ات
مني که رو سياه تر...ز هرچه روسياه تر
اسير خاک جمکران..خاک آسماني ات
خجالتي که مي کشد..دل سياه و کافرم
اگر کم است...معذرت ز مهر بي کراني ات
چقدر کج کشيده ام مسير زندگي خود
وبا تمام کجروي...شدم به ميهماني ات
آخر اين سلام و ...دلپيچه,مانده ام والسلام يعني چه؟
منطقم را کنار بگذارم...خسته ام از دکارت و از نيچه
سوره ي عشق تو خرم کرده...دين تو باز کافرم کرده
عقلم از سر پريده مجنونم..من به دست تو گشته بازيچه
==========================
لنگه ات را نديده ام جايي،بس که اوج مرامي عزيزم
بوسه هايي که از لب فراريست،با غمم هم کلامي عزيزم
من صدايم که آوا ندارم؛بسکه ره رفته ام نا ندارم
سوره ي يوسفي بي حجابم,من که کم از زليخا ندارم
غارت غيرتست آه اينجا/بسکه پر وحشتست آه اينجا
مرگ هويتست آه اينجا/سهم من غربت ست اه اينجا
راه گيسوي من را کشيدي؛توي شبهاي شهوت برانگيز
دست بازيچه ي شهوتت شد؛گيسوان پريشان پاييز
خنجرت را کشيدي و کشتي،اشک من را نديدي و کشتي
دست تو بي بلا اي عزيزم؛شادي ام را خريدي و کشتي
======================
بانو اسدي