وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
مسأله شناخت 11
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
امين توحيدي
786
سلام
آي طاهرزاده گفته زمان از ماده جدا نيست و جايي که ماده نيست زمان معني ندارد / همچنان که خارج از عالم ماده مکان و بعد معنا نمي دهد زمان هم معنا نمي دهد/
سوال : در عالم برزخ طرف ناراحتي اش به شادي تبديل مي شه زمان نمي بره ؟ مگه حرکت فلسفي در عالم برزخ وجود ندارد؟ تبديل از قوه به فعل در عالم برزخ وجود دارد.
پاسخ
سلام. ايشان را نميشناسم. ولي ميتوانم نظر استاد حسيني الهاشمي(ره)، مؤسس فرهنگستان علوم اسلامي قم، را عرض كنم. ايشان معتقد است انسان مركّب است و موجود مركب هرگز ثابت نيست و پيوسته در تغيير است و تغيير همان «زمان» است. بنابراين انسان نه تنها در دنيا، بلكه در برزخ و حتي در آخرت نيز پيوسته حركت دارد. البته حركت نيز هميشه تدريجي است و آني و دفعي نيست. يعني در بهشت نيز هر مؤمني پيوسته با افاضات و اعطاهايي كه به او صورت ميگيرد رشد ميكند و سرور و شادي او افزايش پيدا ميكند و اين حركت هيچ انتهايي ندارد. يعني جايي نيست كه بگوييم ديگر رشد تمام شد و حركت به پايان رسيد و ثبات برقرار است. اما حركت و تغيير و زمان در نظر استاد حسيني ره تبديل از قوه به فعل نيست. تبديل از قوه به فعل نظريه فلسفه اصالت ماهيت است كه اصالت وجود وقتي منطق شناخت خود را به تبع تغيير مبناي فلسفي خود تغيير داد و اعتباري دانستن ماهيت، ديگر نميتوانست ربط قوه و فعل، ماده و صورت، هيولا و صور نوعيه، را توضيح دهد، بنابراين حركت جوهري وجود در ذات خود را ارائه كرد. حركت و تغيير در فلسفه اصالت ولايت، نظريه استاد حسيني ره، به تركيب معنا ميشود. تعريف اشياء به نسبتهاي ميان آنهاست، به ربط و ارتباط آنها با هم. پس با تغيير روابط و نسبتها اشياء تغيير ميكنند و تعريف آنها نيز عوض ميشود. ايشان براي تعريف اشياء در چنين مبنايي يك جدول 81خانهاي طراحي كرده است، در مقابل حد و تعريف در منطق صوري كه دو خانهاي است؛ جنس و فصل. از اين 81 وصفي كه بايد براي تعريف يك شيء ذكر شود، يكسوم آنها مربوط به روابط شيء با اشياء ديگر (بيرون از خود) است، يكسوم هم مربوط به روابط اجزاي درون آن با هم است. يكسوم آخر هم مربوط به ارتباط اشياء بيروني با اجزاي دروني. ايشان معتقد است وقتي اين سه تا 27 وصف را بيان كني، يك تعريف منطقي اتفاق افتاده است كه به جاي مبتني بودن بر ذات (مانند: «حيوان ناطق») بر ربط مبتني است. نظر شما چيست؟