وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
مسأله شناخت 1
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حامد
ممنونم،
دو نکته:
1- در تفسير تسنيم در مورد جمله
"
اعبدوا ربكم الذى خلقكم"
آمده است: خداوند ربى است كه خالق است و هر رب خالقى بايد عبادت شود؛ پس خداوند بايد عبادت شود."
گزاره هاي بالا از قرآن آمده و يقيني اند. اينگونه نيست که گزاره ي يقيني نداشته باشيم. نتيجه ي صحيحي هم گرفته شده است.
نکته 2: در علوم تجربي در ضمن مشاهدات علمي و استقراء، با همين منطق صوري پيشرفت حاصل شده است.
مثلا: هر فلزي در اثر حرارت منبسط مي شود.
مس فلز است.
پس مس در اثر حرارت منبسط مي شود.
هرچند گزاره ها احتمالي اند، ولي مي بينيم که کاربرد دارد. پس شرط استفاده از منطق صوري يقيني بودن گزاره ها نيست!
پاسخ
سه شرط براي يقين منطقي بيان شده است. آيا شما ميتوانيد گزارههاي فوق را بر اساس اين سه شرط يقيني بدانيد؟ من و شما يقين داريم كه هر خالقي بايد عبادت شود. اما آيا اين گزاره را جايزالزوال نميدانيد؟ آيا اين امكان و احتمال در ذهن ما راه نمييابد كه شايد در آينده بفهميم كه اين گزاره «قطعي» و «هميشه درست» نبوده است؟ يعني اصطلاحاً بفهميم كه «كلّيه» نيست. در قضاياي تجربي اصلاً بحثي از قياس نيست. آنجا استقراء عمل ميكند. اشكال مهمي كه ابوسعيد به ابن سينا كرد همين بوده: چطور به گزاره «هر فلزي منبسط ميشود» ميرسيد؟ البته كه با استقراء. پس خود نتيجه در مقدمات داخل بوده است. يعني خود نتيجه يكي از گزارههايي بوده كه مقدمه اول يا كبراي كلي را ساختهاند. تا زماني كه ندانيم و بررسي نكنيم كه «مس منبسط» ميشود چطور ميتوانيم حكم كلي بدهيم كه «هر فلزي منبسط» ميشود؟ يعني اين قبيل قياسها اساساً نتيجه مفيد و تازهاي ندارند! دقت بفرماييد كه «يقين منطقي» طبق تعريف منطقيها اساساً با آنچه در ذهن من و شما از يقين ميگذرد متفاوت است. من و شما به اينكه نوشتههاي مصحف خانه خودمان همهشان كلام خداست يقين داريم. ولي آيا ميتوانيم همين يقين را يك يقين منطقي بدانيم؟ بالاخره نقل است و عقل بشر احتمال خطا در نقل را كه صفر نميداند، بلكه «نزديك به صفر» ميداند. دقت فرموديد؟ در اصطلاح رياضي: «حد يقينهاي ما صددرصد است»، ولي به صد كه نميرسد، به نظر شما ميرسد؟ در تمام يقينهاي دروني خود چه حصولي و چه حضوري با دقت تمام بنگريد، آيا يقيني مييابيد كه بتوانيد به صورت جازم بگوييد كه در آينده امكان زوال ندارد؟ با علمهاي بيشتري كه به دست آوريد ممكن نيست زايل شود و بدانيد اشتباه بوده است؟ مسأله اين است كه بر فرض چنين يقينهايي داشته باشيم چند تا هستند؟ و چقدر در قياسهاي منطق صوري به كار ما ميآيند. وراي همه اين سخنها، بحث ما در علم اصول فقه است كه مواد اوليه آن «نقل» است. در اين علم يقين باب برهان يعني همان يقين منطقي به چه كار ميآيد، وقتي موضوع آن جايي براي چنين يقيني باقي نميگذارد. ولي متأسفانه بعضي آمدهاند و اين دو يقين را خلط كرده، احكام يقين منطقي را بر يقيني كه يك حالت نفسانيست بار كرده، آثار عجيب و شگفتي به دست آوردهاند كه مشكل پديد آورده است.