• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : مسأله شناخت 1
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 
    سلام، به نظرم مي رسد اشکالاتي که شما در پيام قبل فرموديد به منطق ارسطويي وارد نيست. لطفا ببينيد درست متوجه شده ام:

    يک برهان قياسي در منطق ارسطويي از ماده و صورت تشکيل شده است. آنچه در مورد يقين مي فرماييد:"يقين را كه يك حالت نفساني‌ست، در اصول فقه، معادل يقيني گرفته‌اند بسياري از بزرگان كه در منطق گفته مي‌شود."
    تعريف يقين که در قسمت ماده ي قياس قرار مي گيرد. يعني آن ها در ماده ي قياس يک گزاره ي اشتباه به کار برده اند و بر اين مبنا استدلال کرده اند. پس حداقل اين اشکال شما متوجه اصل منطق ارسطويي نيست.

    پاسخ

    سلام. فرض بفرماييد جواني دستگاهي ساخته است، پيري مي‌پرسد: اين چيست؟ جوان چنين پاسخ مي‌دهد: اين وسيله براي كشتن سيمرغ است! پير مي‌پرسد: مگر سيمرغ وجود دارد؟ سيمرغ كه يك پرنده خيالي و افسانه‌اي‌ست! جوان مي‌گويد: بله! وجود ندارد، ولي اگر وجود مي‌داشت با اين وسيله مي‌شد او را كشت! به نظر شما، شخص خود شما، ده‌ها سال وقتي كه جوان گذاشت تا آن دستگاه را بسازد، حرام نشده است؟! منطق صوري كارش نظم بخشيدن صورت است، اما صورت براي چه؟ براي ماده‌اي كه يقيني باشد. چرا؟ زيرا اگر ماده غير يقيني در اشكال قياسي اربعه منطق صوري داخل كنيد، هيچ پاسخ درستي به شما نمي‌دهد. مثال: الف احتمالاً ب است. ب احتمالاً ج است. نتيجه: نمي‌دانيم! شايد الف ج باشد شايد هم نباشد! خب ما كه از ابتدا هم نسبت به جيم بودن الف ترديد داشتيم. پس اين قياس منطقي چه نتيجه تازه‌اي داشت؟ هيچ! چرا؟ زيرا واقعيت هرگز يقيني نيست. كافيست به شفاي بوعلي مراجعه كنيد، بخش برهان، او يقين را اين‌طور تعريف مي‌كند، يقين منطقي سه شرط دارد: 1. باور داشته باشيم كه الف ب است، 2. باور داشته باشيم كه گزاره الف ب نيست نادرست است، 3. باور داشته باشيم كه دو باور 1 و 2 جايزالزوال نيستند و هرگز از بين نخواهند رفت! آيا با اين تعريف، گزاره‌اي در جهان واقعيت وجود دارد كه بتوان به آن «يقين منطقي» داشت؟ پس ما با دستگاهي منطقي مواجه هستيم كه هرگز كار نمي‌كند، زيرا هرگز ماده‌اي ندارد تا پردازش كند. بله، در گذشته «يقين» يك «حالت نفساني» بود. دامنه استحكام آن نيز تا جايي كه شخص باور دارد. اما وقتي منطق صوري تعريف جديد و غيرممكن‌الوقوعي از «يقين» ارائه كرد، دستيابي به يقين را ناممكن ساخت. پس دستگاه منطق صوري از كاركرد افتاد. تنها منطق‌هايي قادر به شناخت واقعيت هستند كه بتوانند با گزاره‌هاي «احتمالي» كار كنند، زيرا گزاره‌هاي «يقيني» با تعريفي كه منطق صوري مي‌گويد فرض تحقق ندارند، براي انسان، براي انساني كه تمام دركش از واقعيت مانند خودش «امكاني» است. اگر اشكالي به اين مطلب به نظرتان مي‌رسد بفرماييد. تشكر.