وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
مسأله شناخت 1
نظرات :
0
خصوصي ،
7
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حامد
سلام عليکم،
از مطلبتون سپاسگزارم.
اينکه اصالت با وجود باشه يا ماهيت يا ربط چه تاثيري در فقه يا تحول آن دارد؟ آيا نمونه اي سراغ داريد که تفاوت اين رويکرد ها منجر به تفاوت در دستور عملي فقهي شود؟ به هر حال عمر انسان محدود است و در اين مدت ملزم به مطالعه علوم مفيد و کارآمد هستيم.
پاسخ
سلام. يك مثال وحشتناك: ميگويند مرحوم آيةالله بروجردي نماز عشاء را اقامه ميفرمودند، در حرم حضرت معصومه س، اشتباهي رخ داد و يك ركعت كم خواندند. مأموميني كه فهميدند ادامه دادند و چهار را تمام كردند. بعد از نماز به ايشان فرمودند. پاسخ داد: من يقين دارم چهار ركعت خواندهام و اين يقين براي من حجيّت دارد! دقت فرموديد؟! معمولاً صف اول نماز آدمهاي خوب مينشينند، اساتيد حوزه، بزرگان، اينها حرفشان ضعيف نيست. چند تا از اينها ميگويند اين مطلب را، ولي چه يقينيست كه شكسته نميشود و همچنان حجيت دارد؟! متأسفانه اگر علم اصول فقه را مطالعه بفرماييد پر است از بهكارگيريهاي منطق اصالت ماهيت. يقين را كه يك حالت نفسانيست، در اصول فقه، معادل يقيني گرفتهاند بسياري از بزرگان كه در منطق گفته ميشود. بعد ميگويند: عمل خلاف يقين ممكن نيست! پس حجيت يقين «ذاتي»ست و كلي بحث در اين ذاتي بودن طرح ميشود. اين ذاتي همان ذاتي منطق است. از وقتي شيخ انصاري مباحث اصول فقه را «منطقي» كرد و آخوند خراساني هم به شدّت به آن دامن زد، خصوصاً كه ميگويند در سبزوار مدتي شاگرد ملاهادي هم بوده، شارح و شاعر بزرگ صدرايي، اصلاً از بعد اين دو بزرگوار وقتي علم اصول را ميخواني انگار در فلسفه غور ميكني. جملهاي در كتاب كفايه آخوند هست كه به فارسيست: «قلم كه به اينجا رسيد سر بشكست» دقيقاً وسط بحثي فلسفي هستند كه به بنبست ميرسند. آقاضياء عراقي، مرحوم اصفهاني، نائيني، مرحوم خويي، بعديها هم تقريباً همه گرفتار اين فلسفهزدگي در فقه و اصول شدهاند. خدا را شكر آيةالله نوري همداني مفصل بحث درباره رد به كارگيري فلسفه در فقه دارند، در درسهاي خارجشان.