وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
كمي هم نوستالوژي از خودمان...
نظرات :
1
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
صيانت
برادر بسيجي عزيز افشا اطلاعات از نظر رهبري حرام مي باشد خواهشمند است اسناد رو از تو سايت خارج کن از لحاظ حفاظتي مشکل داره.
پاسخ
برادر عزيز و گل و خوب و دوستداشتني من! اولاً اين اسناد هيچكدام طبقهبندي ندارند تا افشا محسوب شود، محرمانگي اصلاً در آنها نيست جانم. ثانياً همان زمان خودش هم محرمانه نبود هيچ، الآن هم كه انديسال گذشته است، حتي محرمانه هم اگر ميبود، ديگر نميبود، از بس كهنه شده و تغيير پيدا كرده برادر تمام روالهاي بسيج و حكمها و روشها و متدها و اسناد. داداش ما رو با نوشتن يك واژه «صيانت» سياه نفرما لطفاً. :)
+
خودم
لازم به زحمت جهت توضيح نيست چون مصاديق يک به يک اين مغالطات در متنهاي اينجا آمده است
فعلا دو تا آن در اين متن واضح شد
بقيه هم بزودي در متنهاي بعد مشخص ميشود، عجله نکن تنها مجتهد روي کره زمين!
پاسخ
تشكر!
+
خودم
مغالطه عيني «فقط من کار ميکنم»!!!!!
مغالطه عيني
«ضرورت گمانهزني در رفتار من»!!!
پاسخ
شانزده مغالطه است... إنشاءالله در اولين فرصت يك به يك به توضيح اين مغالطات خواهم پرداخت. قصد ندارم مانند آنچه در متن مذكور آمده اينجا قرار دهم. با زباني روانتر و مختصر خواهم نوشت، تا منظور از اين عبارات روشنتر شود. :)
+
اعظم سادات
موفقيت شما در تمام مراحل زندگي ارزوي من است گذشته وحال شما زير بيرق صاحب زمان مايه مباهات من است اميدوارم اينده اي بهتر از حال داشته باشيد انگونه اي كه رضاي خدا ورسولش را در بر داشته باشد.كسي كه قلب وروحش براي تو وفرزندان دلبندت ميتپد.خواهرت
پاسخ
تشكر :)
+
khoshroo
سلام عليکم؛
جسارتا پس شماها اون موقع تو بسيج بودين که دوم خرداد اتفاق افتاد. چي کار مي کردين؟
پاسخ
(: كارهاي خوب! :) يادمه هر روز توي پيشدانشگاهي بحث داشتيم. بچههاي مدرسه دورم جمع ميشدند و ميتينگهاي كوچك، خُب بنده هم نظراتم را ميگفتم و دوستان هم. خصوصاً يادم هست عزتالله سحابي هم قصد داشت در انتخابات 76 شركت كند و مصاحبه و حرفهايش را در مجله ايران فردا خوانده بودم. ما آن موقع نگرانيمان نهضت آزادي بود. سحابي خودش را رسماً سوسيالدموكرات معرفي كرد. يادمه ساعتها درباره او بحث ميكرديم. ما اكباتان بوديم و فضاي شهرك كمتر مذهبي بود. من هم با اوركت، تيپ بسيجي و البته بيشتر اهل بحث بودم و مناظره! البته دو تا كلاش تحويلم بود و شبها ايست و بازرسي گاهي ميگذاشتيم و گاهي هم گشت. خب شهرك نيروي انتظامي نداشت و امنيت منطقه با ما بود. دو دفعه فقط پيش آمد كه تيراندازي كنيم. هميشه دوتاي اول را گاز ميگذاشتيم (بچهها به اشتباه ميگفتند مشقي!) يك دفعهاش يكي از بچهها اشتباهي هوايي زد و يك دفعه هم فكر كنم شب 22 بهمن بود جلوي مسجد جمع شديم و چند تا هوايي در كرديم! غير از اين موارد، ديگر دعوا و كتككاري نداشتيم در پايگاه. در كل دوستان خوبي داشتيم و همگي لارج بوديم! خب پاسختان را گرفتيد اخوي؟! :)