• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : اصول تربيت فرزند 21
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نوري 
    با سلام و آرزوي قبولي طاعات
    آشنايي داريم که فرزند نوجوان 15 ساله اي دارن و اين موضوع تو خانواده ي ايشون اينطوري نيست، ميگه کلا بچه اش طلبکاره و مثلا سر سفره ابدا همچين کاري نمي کنه و ميگه ميخواستي منو بدنيا نياري! حالا مثلا توئه مادر گوشت خودتو دادي به من وظيفته هنر نکردي، يا بنده خدا ميگه اگر نتونيم چيزي رو فراهم کنيم مدام همينو ميگه که ميخواستيد منو بدنيا نياريد. بنظرتون اين از کجا سرچشمه ميگيره؟ بنظرم خيلي دردناکه...اگه يه روز فرزندم اينطوري بگه واقعا احساس شکست بزرگي تو تربيتش مي کنم.
    و يک سوال ديگه فرزند چقدر بايد در جريان وضعيت مالي خونواده باشه؟ من خودم هميشه فکر مي کردم خيلي خوب نيست مدام به بچه ميگي چون پول ندارين فلان چيزارو هم نميتونيم داشته باشيم هزارتا دليل ديگه ميشه جور کرد براي نداشتن يا نخريدن.
    پاسخ

    سلام. اولين چيزي كه فرزندان بايد ياد بگيرند تبديل «من و تو» به «ما» است. من وقتي مثلاً مي‌خواستم چيزي بخرم مي‌گفتم: «پسرم اينو بخريم يا اينو بخريم؟» يا وقتي مي‌گفت: «اينو برام بخر» پاسخ مي‌دادم: «اونوقت بايد همه پولمونو بديم واسه اين، ديگه نمي‌تونيم شير بخريم كه». وقتي بحث‌هاي مالي مي‌شد - و مي‌شود البته - اين لحن را ادامه مي‌دادم: «هر چي پول در مي‌آريم بايد با دقت خرج كنيم» يعني درآمد شخصي خودم را به «خانواده» نسبت مي‌دادم. حتي برايشان قصه‌هايي مي‌گفتم گاهي يا خاطراتي كه تلاش مي‌كردم برايشان توضيح دهم كه تمام درآمد من شخصي نيست و تمام هزينه‌ها هم، بلكه همه‌اش به كل خانواده باز مي‌گردد. وقتي پول توي جيب من بشود پول توي جيب خودشان، ديگر تمام فرزندان نگران خرج شدن آن مي‌شوند. ديگر اين‌كه از كودكي با واحدي كه مي‌شناختند قيمت‌ها را برايشان توضيح مي‌دادم. مثلاً سيدمرتضي مي‌گفت: «اين كيف مرد عنكبوتي رو برام مي‌خري؟» مي‌گفتم: «پسر گلم، قيمت اين كيف 50 هزار تومانه، مي‌دوني يعني چي؟ يعني اندازه صد تا بستني. به نظر تو صد تا بستني بخريم هر روز يكي بخوريم، يعني سه ماه هر روز يك بستني بخوريم بهتره يا همشو بديم براي اين كيف؟» حالا مي‌تونست بفهمه و فوري مي‌گفت: «نه، اصلاً اين‌قدر نمي‌ارزه». من سال‌ها از واحد بستني استفاده مي‌كردم كه قيمت واقعي آن 500 تومان بود و واقعاً هم جواب مي‌داد. گاهي هم كه خيلي اصرار مي‌كردند به چيزي، اين توضيح را مي‌دادم: «بچه‌ها ما اگر پول‌دارترين آدم دنيا هم باشيم، باز هم پول‌مان محدود است، بي‌نهايت كه نيست، پس اگر درست خرج نكنيم تموم ميشه. هر چيزي توي اين دنيا محدوده. پس ما به علم اقتصاد نياز داريم. من كتاب اقتصاد خوندم و بلدم چطور خرج كنم كه درآمد و ...