وبلاگ :
شايد سخن حق
يادداشت :
پيتزا دوپُخت
نظرات :
0
خصوصي ،
2
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سلام
پس چقدر من تنبل هستم...واقعا زندگي نرمالي داريد شما ...ماشاالله ولاحول ولا....
پاسخ
خواهش ميكنم. نفرماييد. بحث تربيت بحث مفصليست. من وقتي زن و بچه نداشتم، هر روز در يكي از فلافليهاي شهر نهار ميخوردم و اهميتي به غذا نميدادم. در خانه اما بحث فقط خوردن نيست. بحث ِ تربيت است. به همين جهت است كه خداوند يك انسان را فقط براي تربيت فرزند «خانهدار» قرار داده است. وقتي تمام شهر پر از غذاخوريست، پر از مدرسه، پر از درمانگاه، پر از فروشگاه، پس يك انسان براي نگهداري فرزند لازم نيست. حتي به روش پيشنهادي افلاطون ميشد عمل كرد؛ اينكه تمام فرزندان را به يك كمپ بزرگ بسپاريم و از لحظه تولد تا ورود به جامعه نگهداري كنند. تربيتي كه خدا ميخواهد اما اين نيست. يك انسان تماموقت لازم دارد. 24 ساعت در 7 روز هفته. همين كه در پيش روي فرزندان غذا را توليد ميكند، با مراسم و تشريفات خاصي به مصرف ميرسانند، با هم و دور هم، اينها همه مهم است. نقش در اعتمادسازي دارد. اخلاق و رفتار و باورهاي كودك را ميسازد. اينكه كودك هر لحظه اراده كند به مادر دسترسي داشته باشد، اين مهم است، نقش در احساس امنيت كودك دارد. كودكي كه امنيتهاي «خانگي» خود را در مراحل رشد به دست آورد، در بزرگسالي كمتر احساس ناامني «اجتماعي» ميكند و زندگي سالمتري خواهد داشت. وقتي كودك ديده است ميشود با كمترين نياز به ديگران زندگي كرد، وقتي بزرگ شد، ترس از رها شدن و تنها ماندن ندارد. ميتواند مقاومت كند و جلوي ظلم بايستد. چون ميداند اگر همه رهايش كنند، زندگي در غار هم ممكن است، به روش دكتر ارنست در جزيرهاي دورافتاده. كودك با ديدن توانمنديهاي مادر است كه به او متكي ميشود و او را الگوي رفتاري خود قرار ميدهد. اگر اينها نبود، انصافاً با اين همه فناوريهاي نوين، نيازي به هيچ مادري نبود! مهدكودك و پرستار كه بود! در پناه خدا.