• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : پيامك ديرهنگام
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يك مداد 

    ياد ايام بخير:

    کودکي .بازي .شادي .روياهاي کودکانه .خاطره ها همه و همه تصويري از مهدي در گوشه ي ذهن کوچکم جاي داده بود تا آن روز که او را در لباس مقدس طلبگي ديدم. ابهت لباس .نور چهره .زيبايي کلام و شيوايي بيان يکباره ذهنم را دگرگون ساخت و تصوير ديگري از سيد اولاد رسول ا... در گوشه اي از ذهنم جاي گرفت.

    زمان چه زود ميگذرد!! بازي روزگار چه عجيب همه چيز را زير و رو ميکند! ا چند روز قبل به وبلاگي آمدم که به بياني همه ي ذهنم را خشکاند ودر عجب و بهت زمانه غوطه ورم ساخت!! دو شب است که تا نيمه هاي شب داستان نقشه طلاق را ميخوانم و تمام روز داستان را در ترازو سبک و سنگين ميکنم!! داستاني که حتي تصور آن هم برايم دشوار است!! آنگونه که از شواهد هويداست شما خود در همه ي امور دين و منطق و فلسفه و رايانه و ... استاد اساتيد هستيد اما آنچه عقل ناقص و سواد کم من مرا ياري ميکند اينست که:

    هرکه يکطرفه بره به قاضي بلاخره برميگرده راضي

    آنچه من فهميدم اصلا" اختلافي بين زن وشوهر نبوده بلکه دعوا بين پدرزن و دامادست!!!!!! البته بايد حرفهاي زن را هم شنيد!!! من اين خانم را نه ديده ام و نه ميشناسمش! حتي اسمش را هم نميدانم!! ولي از نوشته هاي اين داستان احساس کردم او هم قرباني دعواي پدرزن و دامادست! البته همه ي اشتباهاتش آشکارست! ولي فکر ميکنم او بخاطر فشار رواني که شما بر او وارد کرده ايد نتوانسته با عقلش زندگيش را مديريت کند به همين دليل اشتباه روي اشتباه کار رابدتر از بد کرده است!

    فشار رواني؟؟!! من فکر ميکنم شما بزرگترين ثروت او را يکدفعه از هم پاشيديد! بزرگترين ثروت هر دختر پدر است!!!!!!!!!! پدر قداست خاصي براي دختر دارد!و واي از آن روزي که دختر ببيند کسي به اين قداست بي حرمتي ميکند! واي...............و واي ................................. شايد شما از او نخواسته ايد که منزل را ترک کند ولي با اختلاف نظرهايتان با پدرزن در مقابل پدرزن قرار گرفتن او را درهم شکستيد! سوء تفاهم نشود. من هيچيک از رفتار و گفتار اين خانم را تاءييد نميکنم ! ولي بايد به منشاء رفتارش فکر کرد!

    ببخشيد بي پرده سخن بگويم: بايد ناز زن را کشيد!!! اين غريزه ايست که خداوند در ما زنها نهاده است! شما ميفرماييد معذرتخواهي نکرده و اشتباهاتش را قبول نکرده است.آيا همينکه به شما پيامک داده است يکجور عذرخواهي و قبول اشتباه نيست؟؟!! زبان زن زبان ظريفي ست! زيرا زبان او زبان دل است!!! قبول دارم در حق شما اجحاف شده و شما از جوانب مختلف متحمل ضرر گشته ايد ولي از شما انتظار ميرود با گذشت اين ماجرا را ختم به خير کنيد!!!

    شما از اختلافتان چيزي ننوشته ايد و فقط از دعواهايتان گفته ايد و به قول معروف در دعوا هم که حلوا خيرات نميکنند!! او ميخواسته لج شما را دربياورد و ببخشيد فکر ميکنم شما هم همين نيت را داشته ايد!!! آيا بهتر نبود بجاي لجبازي از سياستهاي عمه گونه ام در جمع کردن اين ماجرا در همان ابتدا استفاده ميکرديد!!!!!!! فکر ميکنم بهتر است شما دست او و فرزندان دلبندتان را بگيريد و به يکجاي دور سفر کنيد و در غربت زندگي نماييد! آنوقت ديگر نه پدرزني هست و نه 16نفر فاميلي که استشهاد جمع کنند!!

    آنجايي که بايد حساب و کتاب باشد و قاضي به حق قضاوت کند. حساب و کتاب هست و حق به حق قضاوت خواهد کرد. حساب و کتابتان را براي آنروز بگذاريد و امروز بگذريد!!! بخاطر آن سه طفل معصوم که ناخواسته قرباني غرورها و لجبازيها ميشوند! شما بزرگواري کنيد که اينها آزمايشاتي بيش نيست. بگذاريد شما برنده ي واقعي اين داستان باشيد! گذشته ها را رها کنيد و به آينده نگاه کنيد. آينده اي که از آن مريم سادات .سيد احمد و سيد مرتضي ست. گاهي انسان بايد احساسش را براي بست آوردن آرامش فرزندانش فدا کند! هرچه باشد او مادر فرزندان شماست. ديگر شما و او اجازه نداريد فقط به خودتان بينديشيد!

    اميدوارم بتوانيد بهترين تصميمها را بگيريد و قطعا" خداوند بهترين ياريگر شماست براي موفقيتهايتان!!

    جسارت اين حقير را ببخشيد!

    پاسخ

    با سلام. از اظهار نظر شما صميمانه سپاسگذارم. مطمئن هستم با دقت مطالعه فرموده و نظر خود را از آگاهي ارائه فرموديد. از اين وقتي كه مبذول فرموديد كمال امتنان را دارم. بله، فرمايش شما متين و صحيح است. بنده نيز در همان چهار سال گرفتاري، به اين مي‏انديشيدم كه تنها راه نجات خروج از شهر و دور شدن از پدرزن و افكار پريشان اوست. اين راه را پس از بروز اين مشكلات ديگران نيز طرح مي‏فرمودند و اين راه حل را به عمق جان مي‏پذيرفتم كه نيكوست و كارساز. مشكل جايي است كه فعاليت‏هاي انسان به شدت با يك شهر گره خورده باشد و به دور از آن ممكن نباشد. صحيح است كه غربت چالش زندگي‏هايي را كه بزرگي در آن دخالت مستقيم دارد را برطرف مي‏سازد، اما اگر دوري ممكن نباشد، راه ديگر چيست؟ هنوز البته شما ريز مطالب را مطلع نيستيد. نظرتان اين بود كه يك طرفه به قاضي رفتن پيروزي است. البته چنين است. در اين يك سال و نيم اما قاضي زياد بردند مرا كه حكايات را ديديد. آن‏جا كه ديگر يك طرفه نبودم. آن‏جا حق بود و عدالت و قاضي طرفين را مي‏ديد و مي‏شنيد. گفتني‏ها زياد است كه همه را به تفصيل و مستند در سايتي ويژه قرار دادم مستقل از اين‏جا در نشاني: http://chamankhah.com كه تفصيل زياد دارد در 60 صفحه نگارش يافته. با ادله و مدارك قطعيه البته! مي‏دانم از هم پاشيدن يك زندگي خيلي ناگوار است، از همه مهم‏تر نزد خداوند است كه مبغوض‏ترين حلال مي‏باشد. اما چه مي‏تواني كرد اگر راه طولاني باشد و با گرفتاري همراه نتواني رفتن. قديم‏ها مطلب زيبايي شنيده بودم كه زندگي زمين فوتبال اگر باشد، تمرين و آموزش نيست، مسابقه است، فرصت براي تربيت نداري. نادرست است بعضي‏ها مي‏انديشند: حالا زندگي مي‏كنيم، كم‏كم درست مي‏شود. يا مي‏گويند: تربيتش كن! اصلاحش كن! زندگي مسابقه است و فرصتي نيست تا به سادگي از دست برود. عمر در حال گذر است و مگر من و شما چقدر فرصت داريم تا توشه برگيريم و خود را براي آخرت و ملاقات پروردگار آماده سازيم. معتقدم اگر يك سال وقت بگذاري تا يك چالش را حل كني و تا آخر عمر بدوي، بهتر است تا چالش را بگذاري و تمام عمر درگير باشي. مي‏دانم مي‏توانستم مانند بسياري كه شما مي‏شناسيد، تا آخر عمر تحمل كنم و درجا بزنم و گاهي به هزار زحمت گامي به پيش بردارم، اما ترجيح مي‏دهم دندان خراب را بكنم، اگر چه درد دارد، تا باقي عمر را در سهولت بيشتري خدمت كنم. قطعاً خداوند طرفين جدايي را از لطف خود برخوردار كرده و ياري خواهد كرد. طرفين جوان هستند و مي‏توانند زندگي خود را باز بسازند. زندگي در دعوا اما اگر باشد، تا ساليان سال بايد استخوان در گلوي هم باشند و زجر بكشند. درباره فرزندان نيز چنين است. با كارشناسي از اين بابت گفتگو رفت، نظر غالب اين است: فرزند طلاق چه بهتر تا فرزند دعوا. آنان كه در محيط پرتنش والدين پرورش مي‏يابند، نابساماني روحي بيشتر دارند، تا كودكي كه پدر از دست داده يا مادر. اگر چه دومي حسرت چيزي را كه ندارد مي‏خورد، اما اولي هر روز آرزوي مرگ والدين را دارد. شما هم مي‏دانم در بستگان از قسم دعوا زياد ديده‏ايد. در مطالبي كه مطالعه فرموديد، البته به نظرم، رفتار بنده در منزل را دريافته‏ايد كه چه بوده و چگونه شكل يافته و براي حل مشكل چه تلاش‏ها واقع شده است. اما اگر با مداوا حل نشود، مگر جز نيشتر و داغ گذاشتن درماني هست؟! يك‏بار البته همين فرمايش شما اتفاق افتاد، نصيحتي كه كرديد. آن سال كه پدرزن دخترش را برد، سه ماه هم طول كشيد و داماد تلاش وافري انجام داد و در نهايت زن عذر خواست و همه تمام شد به بوسه‏اي. اما بيماري اگر دوام داشته باشد چه؟ مشاور خانواده كه دو ماه با طرفين به گفتگو نشست و تست حتي شخصيت هم گرفت و در نهايت... خوانديد، پيشنهادش اين بود كه جز جدايي چاره نيست. زن ايمان عجيبي به پدر دارد كه علي فرض شما كه مهم‏ترين پشتوانه زن پدر است، قبول، اما اگر پدر نادرست باشد و زن به تمام وجود تبعيت كند، چه بايد كرد؟ مسعود حقيقتاً گرفتار است و بر گرفتاري خود پاي مي‏فشارد و تمام اطرافيان را وادار مي‏كند به تبعيت از خودش. با زني كه مطيع چنين پدري است چه بايد كرد. خوانديد كه زن نوشته و اقرار ...