• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : لذّت ِ تأثير
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + [ادامه پاسخ] 
    ...كردم اين طور: فرض كن دماي اين قابلمه 80 درجه است. دماي اين آب هم 10 درجه. آيا وقتي آب برخورد مي‌كند با ظرف، دماي ظرف كم مي‌شود؟ - بله، دماي آب چطور؟ - زياد مي‌شود. تا چقدر؟ بعد خودم ادامه دادم: اگر زمان كمي كنار هم باشند، مثلاً هر كدام ده درجه به ديگري نزديك مي‌شود. ظرف مي‌شود 70 و آب مي‌شود 20. اما اگر طولاني شود، به يك نقطه تعادل مي‌رسند، مثلاً 40. بعد ما ظرف و آبي خواهيم داشت كه همدما هستند! با كساني باش كه اگر شبيه‌شان شدي پشيمان نشوي! بچه‌ها بارها خواسته‌اند كه مدرسه نروند. بارها و بارها. مثلاً مريم گفته بود اگر بخواهم خانه‌دار شوم چرا بايد مدرسه بروم؟ گفتم آيا مي‌خواهي تخصصي خياطي ياد بگيري؟ هنرستان؟ - بله. خب تا كلاس نهم را تمام نكني نمي‌تواني هنرستان خياطي بروي. فكر كن يك كتابي در يك جايي هست كه صد كيلومتر فاصله دارد. آيا نبايد اين راه طولاني را بروي تا به آن كتاب برسي؟ حالا اين‌كه اشتباه است يا درست كه كتاب را برده‌اند آن‌جا، اين ديگر مسأله الآن تو نيست. تو ناگزير هستي اين مسير را طي كني. يا سيداحمد مثلاً همين امسال اول سال گفت ديگر مدرسه نمي‌روم. من مي‌خواهم بروم و يك رستوران تأسيس كنم. گفتم: آيا مطمئني كه بچه خودت هم مدرسه نخواهد رفت؟ - نه. خب، الآن كه تو مدرسه مي‌روي، آيا هر سؤال درسي كه مي‌پرسي من جواب مي‌دهم؟ - آره. آيا افتخار مي‌كني پدري داري كه جواب همه سؤال‌هاي تو را مي‌داند؟ - آره. خب اگر مدرسه نروي، بعد كه بچه‌دار شدي، به نظرت آيا بچه‌ت به تو افتخار مي‌كنه؟ يا سعي مي‌كنه هيچ‌كسي اون رو با تو نبينه! به مقداري از مدرسه رو مجبوري كه بري. هر چقدر هم كه خسته‌كننده...
    پاسخ

    ...باشه، حداقل تا ديپلم رو چاره‌اي نداري. و گرنه توي جامعه پذيرفته نمي‌شي و شايد حتي بهت زن هم ندهند! چند روز كه از مدرسه گذشت، غر زد كه من اين معلم رو نمي‌خوام. خيلي داد مي‌زنه. گفتم: باشه، اگر واقعاً مي‌خواهي كلاست رو عوض كني من ميام و با مدير صحبت مي‌كنم. ولي، مطمئني وقتي رفتي سر كار، يك رئيس نخواهي داشت كه داد بزنه؟ يا وقتي رفتي سربازي يك فرمانده بد؟ حالا چيكار مي‌خواهي بكني؟ بعضي آدم‌ها فرار مي‌كنند.مثل همين كاري كه تو الآن مي‌خواهي انجام بدي. ولي بعضيا «حل» مي‌كنند مسأله را. يعني راهي پيدا مي‌كنند تا با اين مسأله كنار بيايند. مي‌خواهي در همين كلاس بموني تا ياد بگيري با يك آدم داد زن و عصباني بايد چكار كرد؟ اگر امروز ياد نگيري فردا در اين جامعه كه هزارتا مثل اين معلم داره مي‌خواهي چيكار كني؟ خودش گفت مي‌مانم. الآن كه يك ماه گذشته، خيلي از مدرسه راضي‌ست! هر روز با خنده و شادي خانه مي‌آيد. چون مي‌فهمد كه خودش توانسته حل كند! اين نشاط‌آور است. سيدمرتضي يك چالشي در مدرسه داشت. گفتم من مي‌توانم بيايم و با معلمت صحبت كنم. ولي بعد تو خجالت نمي‌كشي كه چرا خودت نتونستي باهاش حرف بزني؟ كدوم رو بيشتر دوست داري اين كه بابات بياد به معلمت بگه يا خودت مثلاً بگي كه صندلي‌ات را عوض كند در كلاس؟ خب اگر من آمدم، تا چند سالگي قرار است بيايم؟ فردا رفتي سر كار زنگ مي‌زني: بابا بيا با رئيسم صحبت كن؟ رفت و خودش صحبت كرد! من با بچه‌ها زياد حرف مي‌زنم. نه هميشه، دقيقاً وقتي كه گير مي‌كنند. تا گيرشان را رد نكنم ولشان نمي‌كنم. ببخشيد اگر طولاني شد. خوشحال مي‌شوم اگر انتقاد يا پيشنهادي نسبت به آن‌چه عرض كردم داريد، حتماً بنويسيد. سپاس.