• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : پدرپرست!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 17 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + جلما 

    همان اسمي را که براي خود به کار برديد بهتون مي گم خدا صبرتون بده به نظر من درد مشکلات خانوادگي حالا هر چي که مي خواد باشه از همه چيز بيشتره

    خدايا چنان کن سر انجام کار که تو خشنود با شي و ما رستگار

    پاسخ

    مي‏داني چرا؟ نه، درست گفتي... ولي مي‏داني دليلش چيست؟ همين‏كه گفتي دردش از هر دردي بيشتر است را مي‏گويم. مي‏داني چرا اين‏قدر درد دارد؟! مثل اين مي‏ماند كه دانه‏اي را بكاري، آبش دهي،‏ نورش دهي، كودش دهي، هرس كني و به دادش برسي در سرما و گرما و بزرگ شود. ناگهان پدرزنت پايش را بگذارد و لهش كند! عشق و عاطفه و ارتباط دو سويه سببي اين‏گونه است و حال اين‏كه ارتباط نسبي اين‏طور نيست. در ارتباط نسبي، مثلاً خواهر و برادر، علاقه هست، از اول هم بوده و هيچ كس براي كسب آن و توليدش زحمت نكشيده است. عشقي است كه خداوند در قلبشان نهاده و از كودكي عادت به هم دارند. يكي اگر از دنيا برود ديگري طاقت از كف مي‌دهد به عجز و لابه. اما براي پيوند سببي خيلي بايد زحمت كشيد. فكرش را بكن چند تا جك و لطيفه و قصه و حكايت بايد تعريف كنند تا بعد از ماه‌ها دلشان به هم نزديك شود و چند سفر و حضر بايد با هم باشند و سخن از گذشته و حال و آينده خود بگويند كه دلشان به هم نرم شود و چقدر هزينه و زحمت كه خاطره براي هم بسازند. حالا اين وقت و انرژي تلف شود به خودخواهي يك پدرزن. دردش اين است. حالا زن گرفتن كه كاري ندارد، شوهر كردن هم سخت نيست. ولي تصوّر اين‌كه بايد از اول شروع كني و تمام خاطرات خود را با يك فرد ديگر از نو بسازي، اين است كه دشوار مي‌نمايد و انسان را از ارتكاب چنين جنايت دوباره‌اي بيم مي‌دهد! فكرش را بكن؛ بايد تمام لطيفه‌هايي را كه يك بار تعريف كرده‌اي از اول تعريف كني و تمام شادي‌هاي زوركي‌ات را دوباره بسازي، براي يك آدم ديگري كه تازه مي‌خواهي به او نزديك شوي، زيرا ارتباط نسبي نيست، سببي است و اين سبب را بايد تحكيم نمود و اين زمان مي‌برد و هزينه دارد. همين است كه خيلي‌ها رغبتي به طلاق ندارند، حتي اگر ناچار به رنج كشيدن باشند. زيرا رنج از اول آغاز كردن برايشان بيشتر و بزرگ‌تر به نظر مي‌رسد. البته بنده را از اين قاعده استثناء بفرماييد بنا بر مشهور: «ما من عامّ و قد خصّ» كه هميشه آماده شروع از اول هستم. مورچه‌اي هستم كه هر چه دانه از دهانم برگيرند و از بلندي به پايينم بغلطانند به فوت كردن، باز هم از اول آغاز مي‌كنم، بدون اين‌كه از آينده‌اي كه نيامده بترسم. زيرا مي‌خواهم «بين‌العدمين» زندگي كنم؛ عدم گذشته و عدم آينده! من «حال» هستم و در «حال» مي‌زيم و از اين بابت خداي را به غايت وجه شاكرم. تشكر خواهر!