• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : خانواده؛ دشمن كاپيتاليسم 3
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ پنج شنبه 98 شهريور 7 نوشته شما با عنوان خانواده؛ دشمن كاپيتاليسم 3 برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب انديشه نگار و دبير سرويس آن منيره غلامي توکلي بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    تشكر.
    + حامد 
    ممنون، نکات روشن کننده اي فرموديد. بنابرين منتظر واقعي کسي است که اهل قيام باشد.
    طبق فرمايش شما بنده اين نتيجه مي گيرم: از آنجا که طبق حديث اگر حجت را نشناسيم گمراه مي شويم. معرفت واقعي به حجت يعني قيام کردن براي آماده سازي ظهور.
    دقت بفرمائيد ما هر روز در نماز مي گوييم"... غير المغضوب عليهم و لا الضالين ". در زمان امام حسين مردم سه دسته شدند. عده اي همان ياران امام حسين بودند که مصداق "صراط الذين انعمت عليهم" مي شوند. عده اي دشمن امام حسين بودند که مصداق" مغضوب عليهم" هستند. و عده اي که امام را يادي نکردند که مصداق و لا الضالين شدند. به طور مشابه در حال حاضر نيز مي توان صراط الذين انعمت عليهم را مصداق کساني که براي آماده سازي ظهور ذيل فرمايشات رهبري قيام مي کنند دانست و مغضوب را دشمنان رهبري و جامعه ي اسلامي دانست و ولا الضالين را افراد بي تفاوتي که گرفتار هواي نفس و روزمرگي شدند و تلاشي براي آماده سازي نمي کنند دانست. نظر شما چيست؟
    پاسخ

    بنده نيز سپاسگزارم و موافق. نكات خوبي را بيان فرموديد. در پناه خدا.
    + حامد 
    ممنون، اگرچه توضيحتون برايم مفيد بود ولي بنده از جنبه ي ديگري سوال داشتم. فرض کنيد که مي خواهيم زندگي دو فرد را مقايسه کنيم. فرد اول واقعا متدين است و به وجود امام زمان در حال غيبت اعتقاد راسخ دارد و بر اين اعتقاد عمل هم مي کند. فرد دوم نيز واقعا متدين است و دوازده امام را قبول دارد ولي مي گويد امام دوازدهم در همان دوران به شهادت رسيده است. يا مي گويد که از نسل امام يازدهم هنوز امام دوازدهم متولد نشده است.
    اين دو فرد در زندگي کردن چه تفاوتي با هم دارند؟ دستورات و احکام فردي که در هر دو يکسان است. يعني هر دو نماز و روزه و زکات و ... را به جا مي آورند. در دستورات اجتماعي هم که هر دو موظف به رعايت قوانين جامعه ي اسلامي هستند.
    پس چه تفاوتي در زندگي اين دو فرد وجود خواهد داشت که طبق" لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني" ، اين تفاوت به قدري مهم است که اين فرد از دينش گمراه مي شود؟
    در مورد معاد بين دو فردي که اولي باور به معاد دارد و عمل مي کند با دومي که باور به معاد ندارد، تفاوت واضح است. مثلا فرد اول حق ديگران را ضايع نمي کند ولي فرد دوم چون باوري به معاد ندارد رعايت حقوق ديگران را بي اهميت مي شمارد. بنابرين در عمل بين معاد باوري و عدم باور به معاد تفاوت زيادي وجود دارد. حال سوال بنده در مورد مهدويت و باور به وجود امام زمان است که در عمل چه تفاوتي بين شخصي که به آن باور دارد و عمل مي کند با شخصي که باور ندارد وجود دارد؟

    پاسخ

    دستورات اجتماعي را ما گاهي خيلي ساده در نظر مي‌گيرم؛ جلوي خانه ديگران آشغال نريزد، از چراغ قرمز عبور نكند، دزدي نكند و رشوه نگيرد... خلاصه حق ديگران را ضايع نسازد. ولي، آيا تمام دستورات اجتماعي يك مسلمان همين است؟! «امامت» اصلاً براي چيست؟ براي همين‌ها؟ يا مسأله اساساً چيز ديگري‌ست؟ خداوند ما را خلق كرد تا انسان‌هاي خوبي باشيم؟ يا، تا دنيا را جاي بهتري براي زندگي كنيم؟ مگر قرار است ما تا ابد در اين دنيا زندگي كنيم؟ خداوند «امامت» را گذاشته تا جلوي «شيطنت» ابليس را بگيرد. مسأله اين است. از روز نخست، ابليسي بود و آدمي. داستان از آن‌جا آغاز شد. وقتي ابليس وعده كرد تا همه را فريب دهد. مگر كساني كه گليم خودشان را بيرون كشيده و اخلاص داشته باشند. اما آيا همين كافي‌ست؟ اين‌كه هر كسي گليم خود را از آب بيرون بكشد؟ امام خميني(ره) اگر قيام كرد چون به اين اكتفا نكرد. ديگران كردند. همين بود كه ساكت ماندند. قيام نكردند و جلوي تدليس ابليس نايستادند. كسي كه به مهدويت اعتقاد دارد، اهل قيام مي‌شود. او معتقد است كه كسي منتظر است. امامي پشت پرده غيبت. جامعه قرار است ساخته شود. دنيا مهم نيست. دنيا فاني‌ست. دنيا به زلزالي در روز واقعه نابود مي‌شود. با همه تكنولوژي‌هايش. هيچ گوشي موبايل هوشمندي هم باقي نخواهد ماند. و نه تانك و هواپيما و ماهواره‌اي. قيامت نزديك است. مسأله اين نيست. مسأله درگيري دائم با كفر است. خداوند اين را خواسته‌ است. امامت را هم براي همين. آن‌كه امام را شهيد مي‌داند، يا آن‌كه او را هنوز متولد نشده، انتظار ندارد. مي‌نشيند تا خبري برسد. اما كسي كه هر روز، چشم‌هايش را وقتي باز مي‌كند، صبح كه بيدار مي‌شود، دغدغه جامعه بشري را دارد، تا آن‌كه هر روز منتظر است، فرصت قيام را پيدا كند، او طور ديگري زندگي مي‌كند. وقتي بداني امام (عج) زنده است، در ميان ما راه مي‌رود، طبق روايات، ما را مي‌بيند و ما او را مي‌بينيم، ولي نمي‌شناسيم، درد متفاوتي وجودش را فرا مي‌گيرد. هر روز درد امام را درك مي‌كند. امامي كه حيّ است. امامي كه هر روز به تو مي‌نگرد و هر هفته گزارش اعمالت را ملاحظه مي‌كند. كه چه بشود؟ كه ببيند آيا تلاشي كرده‌اي تا بازگشت او را تسريع كند؟ تسهيل نمايد؟ از مهدويت قيام در مي‌آيد و از عدم آن قعود. تلقّي حقير اين است.
    + حامد 
    سلام عليکم، سوالي خدمتتان داشتم. براي بنده واضح است که اگر کسي به معاد باور نداشته باشد در زندگي و رفتارش بسيار تاثير گذار خواهد بود. ولي در مورد مهدويت، اگر کسي باور به وجود حضرت مهدي در حال غييت داشته باشد با کسي که دين دار باشد ولي به مهدويت اعتقاد نداشته باشد، در عمل چه فرقي در زندگيشان خواهد بود. مثلا اين که" لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني،" چرا از دين گمراه مي شود؟
    آيا ما مهدويت را درست نشناخته ايم؟ که در زندگيمان جايگاهي ندارد


    پاسخ

    سلام. چند پرسش: آيا ما نماز جماعت را نشناخته‌ايم كه در زندگي‌مان كمتر مورد توجه است؟ آيا نسبت به حرمت غيبت اطلاع اندكي داريم، يا خُلف وعده، يا اسراف و تبذير، يا فخرفروشي كه در زندگي‌مان زياد شده است؟ پرسش‌هايي هستند كه پاسخ را درون خود دارند. توضيح اضافه هم نيازي ندارند. قطعاً انسان هر چقدر معرفت و شناخت كمتري داشته باشد از حقايق، نسبت به آن‌ها سهل‌انگارتر و بي‌توجه‌تر است. اما همه مطلب اين نيست. گاهي شناخت هم هست، ولي «هواي نفس» مانع مي‌شود. زندگي امروز ما به‌گونه‌اي‌ست كه دين در آن كمرنگ است. اصلاً اگر پررنگ شود، زندگي برايمان زهرمار مي‌شود. چرا؟! زيرا وقتي ساختار جامعه در حال ترويج فساد است، بي‌ديني، دين‌داري معلوم است كه آتش كف دست مي‌شود. تصور بفرماييد وقتي تمام خودروها روي خطوط مي‌رانند و مارپيچ، چقدر رانندگي ِ قانونمند دشوار مي‌گردد، اصلاً عذاب‌آور! حالا همين آدم اگر برود در شهري كه همه خوب مي‌رانند، چقدر راحت رانندگي مي‌كند و با رضايت. امروز زندگي اين طور است. مردم در حال تلاش براي دريدن يك‌ديگر هستند تا پول بيشتري گير بياورند. وقتي مي‌خرند چانه مي‌زنند كه ارزان‌تر. وقتي مي‌فروشند تا مي‌توانند گران مي‌كنند. همان آدم در خريد و فروش متفاوت عمل مي‌كند. اين نشانه حرص است و طمع. حرص را مردم از فرادست فرا مي‌گيرند، نخبگان و مسئولين و فاصله‌طبقاتي آن‌ها را مجبور مي‌كند. در جامعه‌اي كه همه حرص به دنيا دارند، حريص نباشي زندگي برايت دشوار مي‌شود. اين‌جاست كه هواي نفس مي‌آيد و مي‌گويد: «تو معرفت و شناخت داري، ولي اگر به شناخت خود عمل كني، گرسنه مي‌ماني، پس مثل ديگران عمل كن تا زنده بماني!». اول شناخت است، دوم اراده بر عمل مطابق شناخت. ياعلي