• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : نقاشي در جلسه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + .... 
    اون که خيلي جذابه که از لحظه به لحظه فرزندانتان عکس داريد
    جالب تر و تعجب برانگيزتر از اون اينکه در ميان جلسه باشيد و ناگهان مثلا بگيد آقا يه لحظه، ببخشيد من يه دوتا عکس بگيرم اومدم:))
    از اين تعجب کردم و سوالم شد
    زندگي خاص داشتن همين است ديگر
    بدرخشيد تا دنيا نياست
    پاسخ

    ممنون و سپاس. :) إن‌شاءالله شاهد موفقيت‌هاي آتي شما نيز باشيم و درخشندگي‌تان در دنيا. پايدار باشيد و در پناه حق.
    + .... 
    اصلاح ميکنم عکسبرداري:)
    پاسخ

    من از بچه‌ها زياد عكس و فيلم مي‌گيرم. يك آرشيو بيش از صد گيگابايتي عكس و فيلم داريم در خانه! تقريباً هر روز يكي دو عكس را مي‌گيرم. از روند رشدشان، مطمئناً در بزرگسالي برايشان جالب خواهد بود. كه همين الآن هم هست البته. وقتي عكس‌هاي سال‌هاي گذشته را نگاه مي‌كنند. هر سه تايشان را از لحظه تولد تا همين امروزشان را عكس دارم. :)
    + .... 
    :))))
    عذرخواهم از سيده مريم عزيز، تعصبش روي برادرش قابل ستايش بود؛)
    يک سوالي برام ايجاد شد؟؟؟!!!
    اين عکس نگاري ها زماني که شما در جلسه هستيد، چطور رقم ميخورد؟
    پاسخ

    :) خب من در جلسه با گوشي تلفن همراه حاضر مي‌شوم خب! دوستان هم شرايط من را درك مي‌كنند. گاهي ناگهان يك عكس مي‌گيرم. اشكالي كه ندارد. دارد؟! :) امروز هم دوباره جلسه‌اي داشتيم. چهارنفري رفته بوديم. نماينده كارفرما - كه ديگر دوست شده‌ايم با هم - اصرار مي‌كرد: براي بچه‌هاي شما پرستار بگيريم و شما حضوري اين‌جا باشيد و كار را انجام دهيد. بنده هم گفتم‌: نيازي نيست. بچه‌ها شب كه خواب هستند كار را انجام مي‌دهم! يكي ديگر گفت: مي‌خواهيد واسطه شوم زن سابق شما برگردد بچه‌ها را نگهداري كند؟! گفتم: نه بابا، تازه رها شده‌ايم و احساس آزادي و امنيت مي‌كنيم. دوباره ما را به دردسر و بلا گرفتار نكنيد! خلاصه مي‌گوييم و مي‌خنديم. زيرا من خيلي باز با موضوع برخورد كرده‌ام تا به حال و همه مي‌دانند كه مي‌توانند نظر خود را بيان نمايند، بدون اين‌كه من ناراحت شوم يا حساسيت به خرج دهم. خلاصه حضور بنده در جلسات اداري و مؤسسات رسمي همراه با سه فرزندم، اسباب شادي و خنده همه دوستان است و البته خودم. بنابراين گرفتن چند تا عكس كه ديگر رقم خوردن نمي‌خواهد! بچه‌ها هم با همكاران من آشنا شده‌اند و حتي به اسم مي‌شناسندشان ديگر. :) سؤال حل شد؟!
    + .... 
    اي جااااااان
    پسرمون چه خوشتيپ شده
    چه يقه اي بسته؛)
    خيلي نمکه سيدمرتضي
    خداحفظش کنه
    پاسخ

    هاهاها... الآن مريم در كنارم بود و وقتي اين كامنت را خواند، با تعجب پرسيد: «اين كيه كه مي‌گه پسرمون؟!» گفتم: يكي از خوانندگان وبلاگ هستند. - پس چرا نوشته: پسرمون؟! * دخترم، اين يك اصطلاح رايج است در جامعه ما. وقتي مي‌خواهند با محبّت درباره يك كودك صحبت كنند معمولاً اين‌طور مي‌گويند. :) آري، سيدمرتضي خيلي به تيپ و ظاهرش اهميت مي‌دهد. به نظرم وقتي بزرگ شد از آن جنتلمن‌هاي ژيگولوي خوش‌تيپ بشود كه هميشه لباس اتوكرده و فوكولي مي‌پوشند! فعلاً كه اين‌طور است. د: در پناه خدا.