• وبلاگ : شايد سخن حق
  • يادداشت : قداست ِ نام
  • نظرات : 1 خصوصي ، 26 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    +

    سلام و تشکر از توضيحات تون.من نظرم بيشتر محتواي آموزشهاي حوزه بود؛نه قالب و شيوه هاي تبليغ اون...تا زماني که محتواي آموزشهاي حوزه بر اساس مؤلفه هاي واقعي انتظار ظهور نباشه،هزار سال هم که فعاليت بکنن،مثمر ثمر نخواهد بود...اون آدرسهائي هم که داديد نگاه کردم.اگه از من دلخور نشيد،عرض مي کنم که باز هم تکراري و سطحي و کاملا غير کاربردي.ضمنا با توجه به اينکه من نظرات اساتيد مختلف و حتي مخالف رو هم مطالعه کردم،به اين نتيجه رسيدم که خواندن کتب مرحوم دکتر علي شريعتي،عليرغم وجود برخي اختلاف نظرهاي ايشان با حوزه،بسيار مفيد و کارساز خواهد بود.مخصوصا مقالهء امت و امامت و نيز قاسطين مارقين ناکثين ايشان از کتاب علي(مجموعه آثار 26)مي دونم که برخي از حوزوي ها با ايشان موافق نيستند؛اما از باب اطلبواالعلم ولو من اهل الصلال،استفاده از تجربيات ايشان که از نزديک با مبارزات ساير ملت ها آشنا هستند،مفيد و سازنده خواهد بود...موفق باشيد.


    پاسخ

    در پناه حق.
    +

    خب اين همه اسلام شناس که از اول در حوزه درس خونده اند،به علاوهء فارغ التحصيلان دانشگاهها که بعدا به حوزه رفتند:چه بازخوردي در جامعهء مذهبي داشتند؟شما اين همه از حوزه دفاع مي کنيد،از اون طرف هم موضوع اختيار و تئوري فاعل و قابل رو مطرح مي کنيد و اون تئوري ها رو دليل مشکلات مذهبي جامعه به حساب مي آوريد:چه نتيجه اي از اين دو فرمايش شما بايد عايد امثال من بشه؟

    شما که حوزوي هستيد و کتب تاريخ اسلام رو مطالعه فرموده ايد،لطفا بفرمائيد علت عمدهء پذيرش علي،بعد از قتل عثمان و علت عدم پذيرش ايشان در زمان سقيفه چي بود؟صرفا به اين دليل بود که اون زمان،جوان بودن و اين زمان،ميانسال؟چرا همون کساني که به ناله هاي فاطمه(س) به عنوان دختر پيامبر(ص)در مورد حق علي توجه نکردند،در زمان قتل عثمان،به تعبير علي،چون گلهء کفتاران هجوم آوردند و نزديک بود حسنين رو زير دست و پا له کنند؟آيا دليلي غير از تغيير مردم داشت؟ممنونم از توضيحاتتون.

    پاسخ

    بنده نكاتي را كه به ذهنم رسيد عرض كردم. از بابت اين‌كه براي شما مفيد نبوده و چيزي عايد نكرده متأسفم. اميدوارم پاسخ سؤالات خود را بيابيد. در پناه حق.
    +

    من نه تنها رهبري رو به دروغگوئي متهم نمي کنم،بلکه حتي حرفهاي ايشون رو دروغ مصلحت آميز هم به حساب نميارم؛اما دقت کنيم که رهبري،وظايفي داره که يکي از اونها،اميد دادن به جامعه و بيان نقاط قوت جامعه براي اميدوار کردن و اعتماد به نفس دادن به مردم هستش،حتي بعضا مي بينيم که از دولتمرداني که تخلفاتشون آشکاره،حمايت مي کنن؛اما اين معناش اين نيست که من و شما با خيال راحت بشينيم و زندگي روزمره مون رو بکنيم و از مشکلات و خطراتي که در وهلهء اول به چشم نميان،اما ممکنه به صورت کاملا نامحسوس،به جامعه ضرر بزنن،غافل بشيم.حمايت رهبري از تيم برجام و امثال اون،به معناي تأييد کارهاي اونا نيست و در مقام تشبيه،به سکوت 25 سالهء علي(ع) شباهت داره...من نميدونم شما از کدوم پنجرهء حوزه به خيابون نگاه مي کنيد که جامعه رو به صورت اتوپيا و مُثُل افلاطوني مي بينيد؟منظورم تنها فسادهاي اخلاقي و مالي نيست.الان مردم و مخصوصا جوانان،مشکلات اعتقادي پيدا کرده و مي کنند.دائما شبهاتي به مغزشون تزريق ميشه.چرا کسي اقدام متقابل نمي کنه؟چرا پاسخگوئي به شبهاتي که در داخل حوزه ها انجام ميشه،نمود خارجي در سطح جامعه و دانشگاه نداره؟شما خودت در حوزه نفس مي کشي؛اما امثال بنده در سطح جامعه نفس مي کشيم.حق داريم که بپرسيم چرا حال و هواي حوزه به جامعه نميرسه.شايد هم من مشکل تنفسي دارم؟(مزاح کردم ببخشيد)

    پاسخ

    همان‌طور كه عرض كردم ريشه پيدايش شبهات اعتقادي تحوّلاتي جهاني‌ست كه در سال‌هاي اخير رخ داده و موج آن تمام كشورهاي اسلامي را گرفته است. بزرگاني از انديشمندان و متفكران را نيز در خود بلعيده. نگاه كنيد، دكتر سروش به عنوان يك اسلام‌شناس در ابتداي انقلاب مطرح بودند. امروز كجا هستند؟! همان‌طور كه عرض كردم اين صحيح نيست كه همه عوامل را ملاحظه نكرده و قضاوت نمود.
    +
    اين کاملا درسته که انسانها دائما مورد فتنه و آزمايش الهي هستند؛اما آيا درسته که ما در مواجهه با هر معضلي در جامعه،اونو به حساب ابتلاي الهي بگذاريم و خودمون رو کنار بکشيم و تازه خوشحال هم باشيم که به کنکور تافل الهي آخرالزمان(!)راه يافته ايم؟مگر نه اينکه بايد براي ظهور،زمينه سازي کنيم؟اگه قرار بود بدون زمينه سازي،آقا ظهور کنن،همين الان هم مي تونستن ظهور کنن.براي ظهور چيکار کرده ايم؟اولين بحث ما در وبلاگ شما،بر سر راهکار هاي عملي نهي از منکر و البته تفاوت اون با نظريات و تئوري ها و آيات و احاديث و فتاواي علما بود.نحوهء انکار قلبي رو فهميديم؛اما انکار لساني و مخصوصا عمل به ارکان رو در جامعه،فقط به صورت کاملا کلي و سربسته شنيده ايم.هنوز که هنوزه،من به جواب نرسيده ام.نميدونم شايد هم نتونستم سوالم رو درست مطرح کنم.
    پاسخ

    شما براي زمينه‌سازي ظهور برنامه خاصي داريد و رفتار ديگران را با برنامه خود مي‌سنجيد! اين‌كه براي زمينه‌سازي ظهور چه كرديم را با چه معيار و سنجه‌اي ارزيابي مي‌فرماييد. عرض كردم كه اين امور نيازمند آمارگيري و تحقيقات ميداني‌ست. بنده مي‌توانم ادعايي كنم و شما ادعايي ديگر و هر يك بر ادعاي خود پافشاري نماييم. نمي‌شود به نتيجه رسيد. اما اين‌:كه مي‌فرماييد شيوه نهي از منكر هنوز روشن نيست، تعجب مي‌كنم. در اينترنت جستجو كردم، شما هم بكنيد: http://www.google.com/search?q=روش+نهي+از+منكر ببينيد آيا كم مطلب در اين مورد هست؟! منبرهاي علما را در سايت http://tablightv.ir ببينيد، كم نهي از منكر مي‌كنند. به نظرم اندكي بايد با انصاف بيشتري نظر داد.
    +

    سلام.قبل از هر چيز بايد عرض کنم همونطوري که خودتون هم فرموديد، قصد حالگيري در کار نيست و اگه لحن تند من اين سوء تفاهم رو به وجود آورده،از شما عذرخواهي مي کنم.باور کنيد لحن تند من از روي درده و نه از روي ساير انگيزه ها...

    امام(ره) هم فرمودند که ما مأمور انجام وظيفه هستيم؛نه مأمور نتيجه.اين درست؛اما حديثي هم از امام رضا(ع)هستش قريب به اين مضمون که:اگر حلاوت و شيريني دين را به مردم بچشانيد،آنگاه مردم خودشون به سوي دين خواهند رفت...عکس نقيض اين جملهء شرطيه اينه که اگه مردم به سوي دين نرفتند....ميخوام از شما بپرسم:چند درصد گناه جذب نشدن مردم به سوي دين،مربوط به علماست؟درسته که انسانها،صاحب اختيارن که حرف علما رو بپذيرن يا نپذيرن؛اما آيا نبايد علما دائما روشهاشون رو مورد سنجش قرار بدن تا رفته رفته از کارهاشون نتيجهء بهتري بگيرن و عدهء بيشتري رو جذب بکنن؟



    پاسخ

    بله، اين ضرورت دارد كه شيوه‌هاي تبليغ دين پيوسته ارتقاء يابد و بهتر از گذشته شود. شما اطلاع داريد كه شيوه‌هاي تبليغ تغييري نكرده است. ولي بنده اطلاع دارم كه معاونت تبليغ حوزه، دفتر تبليغات و سازمان تبليغات سال‌هاست كه شيوه‌هاي نويني براي تبليغ طراحي كرده و اجرا مي‌نمايند. گروه‌هاي تبليغي جديدي تأسيس شده‌اند و شيوه‌هاي تبليغ گروهي در حال اجراست. كافي نيست؟! بله، البته كه كافي نيست. كشوري كه بالغ بر 70 ميليون جمعيت دارد، تنها 80 هزار طلبه رسمي دارد. اين آمار تقريبي طلبه‌هاي سال اولي تا پيرترين علماي ماست. إن‌شاءالله روز به روز نتايج بهتري حاصل گردد.
    +

    شما که توپ رو به زمين وزارت ارشاد و مجلس و رئيس جمهوري مي اندازيد،چرا در قبال اشتباهات دولت و مجلس،اعتراض نکرديد؟چرا نمايندگان روحاني مجلس،چنين اعتراضي نکردن؟اصلا چرا شما مردم عوام رو توجيه نکرديد که به هر کس و ناکسي راي ندن؟چهل سال تمام و حتي بيشتر،حرف و شعار تکراري و سطحي داديد که هيچ تاثيري در جامعه نداشت.آمار از اين واضح تر؟

    پاسخ

    اين فرمايش شما غيرمنصفانه است. هر سال موقع انتخابات كه مي‌شود؛ چه مجلس و چه رياست جمهوري، طلبه‌ها دوره مي‌افتند در تمام شهرها و روستاها و پيوسته با مردم در ارتباط نزديك. ولي اگر مي‌بينيد چيز ديگري از صندوق بيرون مي‌آيد، به معناي اين است كه مردم با اختيار خود، خواست خود را برمي‌"گزينند و اين مطلب هيچ چاره‌اي ندارد. خداوند هم در قرآن به پيامبر(ص) مي‌فرمايد كه تو نمي‌تواني مردم را مجبور به عملي كني و تنها بشير و نذير هستي. اين بي‌انصافي‌ست كه از روي عدم اطلاع و آگاهي، قضاوت كنيم و بگوييم: چون مردم به ناكس رأي داده‌اند، پس علما مردم را توجيه نكرده‌اند. همين انتخابات اخير را نگاه كنيد، چقدر علما درباره آن حرف و سخن گفته‌اند. فراوان. متأسفانه نوعي از جبر در ذهن بعضي از ما شكل گرفته كه خيال مي‌كنيم اگر «حق» گفته شود، حتماً پذيرفته مي‌شود! خير. اگر چنين بود، هيچ فردي از انبياء و امامان حق‌گوتر نبود و انسان‌ها هم پذيرش خوبي نسبت به «حق» در طول تاريخ نداشتند. اين مثال‌ها در آيات قرآن فراوان است، اگر اهل مطالعه آيات قرآن با ترجمه و فهم آن باشيم.
    +

    آيا روي آوردن مردم به علي(ع)بعد از قتل عثمان،نشانهء تغيير اون مردم نبود؟آيا اين روي آوردن،کاملا تصادفي و اتفاقي بود؟شايد هم مردم جوگير شده بودن؟شايد هم سانديس و چلوکباب و سکهء بهار آزادي و...دريافت کرده بودن؟پس به چه دليل،بر خلاف 25 سال پيش،به علي روي آوردند؟علي بهشون قول رياست يا مال و منال داده بود؟درسته که اصحاب جمل،رو در روي علي(ع)ايستادند؛اما علي هم به تنهائي در مقابل اونا قرار نگرفت؛بلکه ايشان هم اصحاب و لشکرياني داشتند.اگه کمي تحليلي تر نگاه کنيم،اصحاب علي لزوما همگي زير چهل سال سن نداشتند که بگيم در زمان ارتحال پيامبر(ص)يعني بيست و پنج سال قبل از جمگ جمل،کمتر از 15 سال سن داشتند.خيلي از اصحاب پيغمبر که اون موقع از علي دفاع نکردند،در جنگ جمل و صفين و نهروان،از علي حمايت کردند.اين نشانهء تغيير و حرکت جوهري و کوُن و فساد و ...نيست؟؟؟حالا گيرم که اصحاب علي،نقطه ضعف هائي هم داشته باشن:اين باعث نميشه که فکر کنيم نسبت به زمان ارتحال پيغمبر،اصلا تغييري نکرده بودن.

    پاسخ

    قضاوت در مسائل تاريخي نياز به مطالعات تاريخي دارد. كتبي مانند تاريخ طبري، تاريخ يعقوبي... كتاب سيره پيشوايان نيز به فارسي‌ست و مطالعه آن سهل‌تر. براي يافتن پاسخ ارزش دارد كه مقداري مطالعه نماييم. موفق باشيد.
    +

    در مورد نقاق موجود در جامعه هم،تئوري فاعل و قابل،دقيقا مصداق پيدا مي کنه.ميدونيد چرا؟اگر من به عنوان رياکار که «فاعل» عمل ريا هستم،وقتي ببينم که هيچ کدام از علمائي که بر سر مسئوليت هاي دولتي يا شرعي هستند،به رياکاري من توجهي نمي کنند و «قابل»عمل رياکارانهء من نيستند،ديگر انگيزه اي پيدا نمي کنم تا براي استخدام شدن،به اين آخوند و اون ملّا،چاپلوسي کنم.پس مي بينيم که از ماست که بر ماست(يعني ببخشيد از شماست که بر شماست...)فراموش نکنيد که منافقين از کفار بدترند.اينو هم امام خميني گفته و هم آموزه هاي ديني،خطر منافقين رو هميشه بيشتر از کفار دونسته اند.تازه گيرم که همهء مردان،ريش بزارن و همهء زنان،حجاب کامل رو رعايت کنن:آيا فکر کرده ايد که فقط با انجام اين دو عمل،تمام مشکلات جامعه حل خواهد شد؟!!! آيا شما ميتونيد آيه يا حديث يا فتوائي از علما نقل کنيد که نفاق موجود در جامعه رو به فال نيک گرفته باشه؟مگر اينکه فرض کنيم اين فتوا رو خودتون بعد از رسيدن به مرحلهء اجتهاد،صادر فرموده باشد که البته،فتواي شاذّ و نادري خواهد بود!!!

    پاسخ

    بي‌ترديد نفاق از كفر بد است. روشن هم هست. زيرا امتحان هر مرحله از رشد از امتحان مرحله قبل سخت‌تر مي‌باشد. كفر مانعي‌ست در مسير ابتدايي جامعه اسلامي و نفاق مانعي در مراحل بالاتر جامعه اسلامي. مشخص هم هست كه چالشي كه نفاق ايجاد مي‌:كند از چالش كفر بيشتر است. زيرا نفاق كفر پنهان است و كفر پنهان از كفر آشكار خطر بيشتري دارد. اما دقت كنيد، آيا ورود به مرحله بالاتري از امتحان يك مژده و يك اميدواري براي مؤمنين نيست؟! اگر امروز شما را براي امتحان دكترا دعوت كنند، خوشحال مي‌شويد يا ناراحت؟! وقتي بدانيد كه اين دعوت به معناي پايان دوره ارشد شما محسوب مي‌گردد! وقتي جامعه اسلامي با ريش بي‌ريشه مواجه مي‌شود، به معناي اين است كه يك گام بزرگ به پيش رفته. فهم اين مطلب نه نياز به آيه دارد و نه روايت. عقل سليم درك مي‌كند كه «امتحان سخت‌تر» به معناي «ورود به مرحله بالاتر از رشد» است. اگر قرار است به ظهور نزديك شويم، آيا مهم‌ترين نشانه آن سخت‌تر شدن امتحانات و ابتلائات نيست؟! پس افزايش فتنه‌ها و پيچيده شدن نفاق نشانه‌اي‌ست از نزديك شدن به مراحل بالاتري از رشد جامعه اسلامي. با اين مطلب هم موافقم كه نبايد ريش به تنهايي شاخصي براي استخدام و گزينش باشد، تا جلوي به قدرت رسيدن منافقين را بگيرد. در روايات ما هم تأكيد زياد است بر اين‌:كه مسئولين نبايد فريب ظاهر افراد را بخورند.
    +

    و اما در مورد اينگلهارت:چرا مغلطه مي فرمائيد؟چون معصومين نتونستن در زمان خودشون کاري انجام بدن،پس به طريق اولي،حوزوي ها هم نخواهند تونست کاري انجام بدن،درسته؟پس با اين حساب اين حوزه به چه دردي مي خوره؟چرا تعطيلش نمي کنيد؟همون تئوري فاعل و قابل در اينجا هم صادقه:ائمه،فاعل ايده آلي بودن؛اما مردم زمانشون،قابل خوبي نبودن.علماي ما اگه اين قابليت ضعيف مردم رو به مرور زمان تقويت مي کردن،مي تونستن نتيجه اي بهتر از زمان ائمه رو به دست بيارن؛هرچند که خودشون به اندازهء ائمه،فاعل خوبي نباشن.اول انقلاب،امام فرمودند که مردم ما از مردم زمان رسول الله(ص)بهترند.واقعا هم اينطوري بود.شايد شما يادت نياد؛اما مردم اول انقلاب،خيلي از امام حرف شنوي داشتن و سنگر انقلاب و جنگ رو پر مي کردن.

    پاسخ

    معصومين (ع) توانستند كارهاي بزرگي انجام دهند. امام خميني (ره) هم كار بزرگي انجام دادند. اما عرض بنده اين بود كه اگر توقع داشته باشيم جامعه كاملاً اسلامي محقق شده باشد، پس علّت وعده دادن جامعه به «موعود» چيست؟! شما وضعيت فعلي جامعه را با «آرمان‌ها» مقايسه اگر بفرماييد، فاصله بسيار است. اما اگر با گذشته مقايسه كنيد، گام‌هاي پيشرفت را مي‌بينيد. هر امامي، چه معصوم و چه غير معصوم، وظيفه دارد جامعه را يك گام پيش ببرد تا به كمال نزديك شود. صحيح فرموديد كه امام خميني (ره) فرمودند مردم امروز بهتر از آن روزند. زيرا اگر نبودند كه انقلاب اسلامي محقق نمي‌شد. اما مردم امروز چطور اين‌طور شدند؟! مقام معظم رهبري جايي نقل فرمودند كه من خدمت امام بودم و به ايشان عرض كردم اين‌كه شما توانستيد انقلاب را به پيروزي برسانيد، اثر قرن‌ها تلاش علما و فضلاي حوزه بود كه متراكم شد در انقلاب. يعني اگر صدها سال فقهاي ما نبودند و مبارزه نمي‌كردند و جامعه را رشد نمي‌دادند، انقلاب روي نمي‌داد. شيخ مفيد بود، شيخ طوسي بود، تا مدرس و كاشاني و شيخ فضل الله نوري و... ولي تا لحظه قبل از انقلاب... اگر فردي ظاهربين نگاه مي‌كرد قضاوت مي‌كرد كه زمان پهلوي دوم خيلي بدتر از زمان قاجار است! نيست؟! با آن همه فروشگاه‌هاي مشروبات الكلي و آن‌همه فساد آشكار در جامعه... اما مردم در دوره پهلوي دوم خيلي رشديافته‌ترند نسبت به مردم پهلوي اول و قاجار. همين است كه فرصتي فراهم مي‌آورد براي نهضت امام (ره). اين قضاوت به نظر مي‌رسد خيلي ظاهربينانه باشد كه وضع امروز را از ابتداي انقلاب بدتر بدانيم. شما فرمايشات رهبري را هم اگر دقت كنيد پيوسته اصرار دارند رويش‌هاي فراواني روي داده. فتنه 88 را اگر بنگريد، پختگي ملّت امروز نسبت به ابتداي انقلاب مشخص مي‌شود. اين‌ها پيچيدگي‌هاي تحليل جامعه اسلامي‌ست كه به سادگي نمي‌شود درباره آن‌ها نظر داد. براي اين‌:كه بدانيد وضع امروز بهتر از چند دهه پيش است، در سايت رهبري، بيانات ايشان را مرور كنيد. ايشان قطعاً اهل دروغ گفتن نيستند.
    +


    تازه دقت کنيد که رفتن افراد متخصص به حوزه،نه تنها يک نقطهء قوت براي حوزه به حساب نمياد؛بلکه يک نقطه ضعف وحشتناک براي حوزه هستش.ميدونيد چرا؟چون اگه حوزهء علميه در متن جامعه،دين و آموزه هاي اون رو به موقع و به درستي و در سطح وسيع و به صورت عمقي تبليغ و آموزش داده بود،من ليسانس برق،ديگر نيازي پيدا نمي کردم که براي کسب تعهد و يا آموختن مسائل ديني به حوزه مراجعه کنم.آموختن مسائل فني،وظيفهء من و آموختن مسائل شرعي،وظيفهء امثال شماست که در نهايت،از باب تقليد جاهل از عالم،من در مسائل شرعي از شما تقليد کنم و شما هم در مسائل فني،از امثال بنده؛نه اينکه من کار فني خودمو ول کنم و به جاي ادامه تحصيل در رشتهء فني خودم،بيام حوزه،تا چيزهائي رو که امثال شما نتونستيد در سطح مسجد و جامعه به من ياد بديد،در محيط حوزه،خودم تحقيق کنم و ياد بگيرم.


    پاسخ

    عرض نكردم كه: «خوب است مهندسين ما بروند حوزه». شما متأسفانه به دليل اين‌كه سريع پاسخ بدهيد، با دقت عرايض بنده را نخوانده‌ايد. غرض بنده و شما از اين گفتگو قطعاً اين نيست كه حال هم را بگيريم! اگر قرار است به يك نقطه مشترك در گفتگو برسيم، نبايستي عجولانه قضاوت كنيم و بي‌دقت عمل نماييم. بنده هم موافقم كه مهندس مهندس باشد، حوزوي حوزوي. خوب نيست انرژي فرد تلف بشود و چند سال در يك رشته و سپس چند سال در رشته ديگر. ولي وقتي در حال بررسي واقعيات باشيم، عرض كردم كه وقتي مي‌بينيم اين‌همه مهندس مي‌آيند قم طلبه مي‌شوند، يعني آن‌ها فراري از مذهب نبوده و نيستند. بلكه ابتدا تصوّر مي‌‌كردند در قلمرو فني بهتر مي‌توانند به اسلام خدمت نمايند، بعد شايد احساس كردند اين‌طور نيست و در حوزه بهتر مي‌شود خدمت كرد. ولي قطعاً اين افراد براي ياد گرفتن دستورات و احكام ساده دين به حوزه نمي‌آيند. زيرا براي ياد گرفتن چيزهايي كه در مسجد بايد مي‌آموختند، به قول شما، كافيست يكي دو كتاب بخوانند، يا دو سه سايت اينترنتي را بكاوند. آن‌ها به حوزه مي‌آيند تا مجتهد شوند. زيرا احساس مي‌كنند به عنوان يك اسلام‌شناس مي‌توانند بهتر مسائل و مشكلات جامعه را تحليل و آسيب‌شناسي نمايند. مطمئناً هيچ كس براي يادگيري احكام به حوزه نمي‌آيد!
    +

    سلام.در مورد آسيب هاي فرهنگي و زياد بودن آنها و کافي نبودن چهل سال زمان براي رفع کامل آنها،فرض کنيم حق با شما باشه:چند درصد از اين آسيب ها در اين چهل سال،رفع شده؟چرا در اين چهل سالي که از سرنگوني رژيم فاسد شاه گذشته،هنوز هم که هنوزه،آسيب هاي مشهودي رو مي بينيم که نه تنها کم نشده،بلکه بدتر هم شده.پس حوزوي ها چرا نتونستن قدمي ولو اندک بردارند؟حتي موضوع قمه زني در ايام محرم رو عليرغم تأکيدات رهبري در اين بيست و چند سال ،هنوز نتونستن از فرهنگ جامعه حذف کنن و هنوز هم که هنوزه،در مناطقي که دور از چشم مامورين انتظامي هستش،اين عمل قبيح،انجام ميشه.خود من مدتي در يکي از سايت هاي اينترنتي با طرفداران قمه زني بحث داشتم و به هيچ شکل نتونستيم قانعشون کنيم...اينا وظيفهء حوزه نيست،پس وظيفهء کيه؟اين موضوع،آيا اينقدر پيچيده و بغرنجه که نتونستن حلّش کنن؟


    پاسخ

    ما نيز چون شما نتوانستيم قانع كنيم. مي‌دانيد چرا؟! زيرا انسان «اختيار» دارد و اين اختيار فراتر از برهان و استدلال است. يعني وقتي براي مخاطب استدلال مي‌كنيد، او مختار است استدلال شما را بپذيرد يا نپذيرد. وقتي هواي نفس در فرد غلبه داشته باشد، برهان شما را نمي‌پذيرد و رفتار خود را تغيير نمي‌دهد. وجود بهشت و جهنم را همين «اختيار» داشتن در پذيرش و عدم پذيرش تعيين مي‌نمايد. اما اين‌كه شما اصرار داريد چون قمه‌زني و خرافاتي مانند اين از بين نرفته است پس از انقلاب، پس حتماً و ضرورتاً به معناي ناتواني عملا و فضلاست. اين استدلال شما كامل نيست. مانند اين‌:كه بعضي مي‌گفتند چرا خداوند نمي‌تواند تمام دنيا را يك تخم‌مرغ كوچك جا دهد! شما عواملي مانند قابليت قابل را در پذيرش تبليغ و دعوت و اختيار وي را ناديده مي‌گيريد.
    +

    اين اشتباه بزرگي است که فکر کنيم هرکس حوزه بره،تعهد به دست مياره.تعهد يک موضوع اخلاقي و شخصيتي است که لزوما ارتباطي به تحصيلات حوزوي نداره.چه بسا مجتهديني که در طول تاريخ،به اسلام خيانت کردن و عملهء جور شدن و چه افراد بي سوادي که به مقام عرفاي کامل الهي رسيده اند.حتي با فرض اينکه متخصصي به حوزه برود و تعهد به دست آورد:فکر کرده ايد که در جامعهء فعلي ما اين شرايط وجود داره که متخصصين متعهد بتونن تغيير قابل توجهي انجام بدن؟تا کي مي خواهيم با اين شعارهاي تکراري بچه گانه،خودمون رو گول بزنيم که مثلا اگه متخصصين ما متعهد هم بشن،وضع جامعه تغيير خواهد کرد؟مثلا خود من که ليسانس برق و کارمند مخابرات هستم،با خواندن فرائد و مکاسب و کفايه و لمعه و مغني و مطوّل و...چه تغييري مي تونم در مخابرات انجام بدم؟

    پاسخ

    به عرض بنده توجه نفرموديد. عرض نكردم كه متخصصين بروند حوزه. عرض كردم برادرم مي‌گفت، نه خود من، كه اگر افراد مذهبي بروند متخصص شوند اين به نفع كشور است. اين‌كه مهندسين ما متديّن باشند. اين را بنده نيز چون شما قبول ندارم. ولي در مقام تحليل واقعيت، اين حقيقت جامعه ماست. بنابراين اين‌كه شما فرموديد چون جوانان مذهبي نمي‌روند حوزه و يا رشته‌هاي الاهيات، پس جوانان مذهبي ما از مذهب زده شده‌اند، اين را عرض كردم كه قضاوت نادرستي‌ست، زيرا بسياري از جوانان مذهبي ما دقيقاً به دليل مذهبي بودن، تصميم مي‌گيرند به رشته‌هاي فني مهندسي بروند و اين به معناي فرار آن‌ها از مذهب نيست. اين قضاوت بسيار عجولانه و ناپخته مي‌باشد.
    +


    کافي است دو مقطع زماني متفاوت دوران زندگاني حضرت علي(ع) رو باهم مقايسه بکنيد و ببينيد که چرا من حوزه ها رو به کم کاري متهم مي کنم:روزهاي بعد از ارتحال پيامبر اکرم(ص) و روزهاي بعد از قتل خليفهء سوم را:در اولي،تلاش هاي حضرت فاطمه(س)براي ستاندن حق علي(ع)نتيجه اي در بر نداشت و در دومي،بي رغبتي (ولو ظاهري)علي(ع) در امر پذيرش زمام امور جامعه که به اصرار همون کساني که 25 سال قبل،حق علي رو ناديده گرفته بودند،خلافت رو پذيرفتند...غرض اينکه همون طوري که در اون 25 سال،نظر مردم تغيير کرد،در اين چهل سال هم بايستي فرهنگ جامعه بهتر ميشد...

    پاسخ

    واقعاً؟! واقعاً نظر مردم تغيير كرد؟! يعني شما گمان مي‌فرماييد كه در 25 سال نظر جامعه تغيير كرده بود؟! پس چطور طلحه و زبير آن‌چنان لشگري عليه حضرت (ع) فراهم كردند؟! از كدام جامعه؟! يعني واقعاً تصوّر مي‌فرماييد كه جامعه اسلامي از زمان ارتحال پيامبر (ص) بهتر شده بود كه آمد سراغ اميرالمؤمنين(ع)؟! بايد عرض كنم كه جدّاً اين كلام نادرست است و شواهد بسيار و خلاف دارد. حضرت امير (ع) پيوسته از جامعه خود مي‌نالد و كافي‌ست تورّقي در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه بفرماييد تا ملتفت موضوع شويد. اتفاقاً با ظاهر رهبانيّتي اولي و با تبعيض مالي و اقتصادي دومي و با قومي‌گرايي سومي، جامعه اسلامي به ورطه فساد و هلاكت افتاده بود و اشرافي‌گري معاويه نيز تير خلاص بود. ببينيد كه بلافاصله بعد از شهادت حضرت امير(ع) چه به سر امام حسن (ع) آوردند! نياز است به منابع تاريخي مراجعه و مطالعه شود تا اين ابهامات برطرف گردد.
    +

    به اون آدرسي هم که داده بوديد سر زدم.سوال من اينه که چه اقدامات متقابلي در سطح جامعه( و نه در داخل حوزه هاي علميه)راجع به اينگونه اقدامات بيگانگان انجام شده؟غير از حرفها و اتهامات تکراري؟


    پاسخ

    مسئول اقدام متقابل كيست؟! اينگلهارت يك پژوهشگر آمريكايي‌ست كه از دولت و سرمايه‌داران آمريكايي بودجه مي‌گيرد. در ايران چه مرجعي بايد با او مقابله كند؟! وزارت ارشاد جمهوري اسلامي كه يك دهه پيش رسماً با اين آدم همكاري هم كرد! رئيس جمهور را كه علما و فضلا انتخاب نمي‌كنند. انتخاب مردم است. نمايندگان مجلس را كه ملاها و آخوندها برنمي‌گزينند، همه به دست مردم است. اگر نماينده‌اي، رئيس جمهوري، به درستي عمل نمي‌كند، ولي مردم همو را برمي‌گزينند، معناي اين مطلب چيست؟! يعني مردم همين رفتار را مي‌خواهند. خب اگر اين‌طور باشد، چه كاري از دست علما ساخته است؟! چه كاري از دست امامان معصوم (ع) ساخته بود، با آن‌كه به علم غيب متصل بودند. خداوند انسان را آزاد آفريده است. نمي‌شود جامعه‌اي را كه اشتياق به دنيا در آن رو به افزايش است، به زور مجبور كرد. بله، تبليغ لازم است. آگاهي‌بخشي لازم است. اصلاً وظيفه علما همين است. حالا شما معتقد هستيد كه آخوندها كم‌كاري كرده‌اند، ممكن است فرد ديگري نظري مخالف شما داشته باشد. براي حل اين مخاصمه نياز به آمارگيري و تحقيقات ميداني‌ست. رجماً بالغيب كه نمي‌شود نظر داد. گاهي انسان بغضي از رفتار نابه‌جايي دارد، آن را تعميم مي‌دهد. نجّار بوده، زده آينه بغل ماشين مرا شكسته، حالا اين بغض اگر سبب بشود تمام نجّارها را مقصر بدانم، اين شيوه معقولي نزد عقلا نيست.
    +

    شما به عرض من دقت نکرديد:من نگفتم که چرا جوانان به سراغ رشته هاي مذهبي نميرن؛من حرفم اين بود که چرا جوانان مذهبي به سراغ رشته هاي مذهبي نميرن.اين دو مسئله باهم خيلي فرق داره.اينکه جوان غير مذهبي به سراغ مذهب نره،طبيعيه؛اما اينکه يک جوان مذهبي،ادعاي مذهب بکنه و در روزگاري که شبهات مذهبي،از هر طرف بر سر جامعهء ما مي باره،اگه جوان مذهبي احساس وظيفه نکنه،پي کي بايد احساس وظيفه بکنه؟در شهر خودمون خانواده هاي مذهبي دوآتشهء زيادي رو مي بينم که بچه هاشون و نوه هاشون،عين ساير جووناي شهر،فقط به فکر پزشک شدن و پول درآوردن و خونه و ماشين آنچناني خريدن هستن و از مذهبي بودن،فقط برچسبش رو دارن.جالبه که دائما هم در جلسات مذهبي شرکت مي کنن و در منازلشون،عزاداري و جشن مذهبي و ... برپا مي کنن.ايراد کار کجاست که اين نوع آدما حساسيتي نسبت به مذهب ندارن؟علتش به نظر من اينه که مذهب هم مورد استفادهء ابزاري قرار گرفته و بعضيا نونشون توي مذهبه.اکثر آدماي به ظاهر مذهبي سعي مي کنن با قيافه اي مذهبي در جلوي چشم علما ظاهر بشن تا فردا بتونن يه جائي استخدام بشن...اين علما هستن که بايد نگذارن چنين سوء استفاده هايي انجام بشه...

    پاسخ

    ظاهراً شما دقت نفرموديد. زيرا بنده نوشتم: «جوانان مذهبي نزديك‌ترين افراد به اين خواسته رهبري مي‌باشند و قطعاً براي تأمين نيازهاي جامعه، ترجيح مي‌دهند كه سراغ اين موضوعات بروند». من خودم وقتي خواستم به حوزه بيايم،‌ برادرم كه اتفاقاً از بنده نيز مذهبي‌تر بود و از نوجواني عضو فعال بسيج، به من گفت: حوزه نرو، طلبه به اندازه كافي هست، بيا برو دانشگاه، رشته‌هاي فني، چون در اين رشته‌ها متخصص متعهد كم داريم! دقت مي‌فرماييد كه چه نگاهي وجود داشت؟! عرض بنده اين است كه نرفتن جوانان مذهبي به رشته‌هاي الاهيات شاخص مناسبي نيست براي قضاوت. بلكه بالعكس، فراوان افراد مهندس ديده‌ام كه پس از پايان دانشگاه به حوزه آمده‌اند كه خلاف فرمايش شما را نشان مي‌دهد. اما اين‌كه شما جواناني آن‌طور ديده‌ايد، بنده نيز جواناني اين‌طور ديده‌ام. اما درباره نفاق... نكته خوبي اشاره كرديد. اين‌كه افراد رياكار با ظاهر مذهبي قصد رسيدن به قدرت و ثروت دارند. بله، اين‌طور است. در صدر اسلام هم بوده است. ولي اين يك شاخص مثبت است و بسيار خوشحا‌ل‌كننده. يعني چه؟! توجه بفرماييد، ما با سه عنوان مؤمن، كافر و منافق مواجه هستيم. وقتي اسلام در ضعف است، مردم دو دسته‌اند، در مكه هم بودند، در ابتداي اسلام؛ مؤمن و كافر. اما وقتي اسلام به قدرت رسيد، از ضعف خارج شد، در مدينه اگر تاريخ را بخوانيد، دو دسته جديد ايجاد شد؛ مؤمن و منافق. چرا؟! زيرا كافر در مواجهه با قدرت اسلام ترجيح مي‌دهد خود را در سايه نفاق مخفي كند! اين شاخص و نشانه قدرت اسلام است. بله، زمان شاه كسي نياز نبود ريش داشته باشد تا استخدام شود. بلكه بايد كراوات ميزد. اما پس از انقلاب، البته كه اين افراد كراواتي بايد ريش بگذارند تا استخدام شوند. حالا در مقام تحليل، افزايش منافقين در جامعه را بايد به فال نيك گرفت و آن را نشانه عظمت و قدرت اسلام دانست، يا نشانه بد؟! قطعاً هر مرحله از رشد اسلام امتحانات خاص خود را دارد. اسلام وقتي در موضع قدرت باشد، مواجه با نفاق است و خلاف اين ممكن نيست.
       1   2      >